tag:blogger.com,1999:blog-1313028133685071734.post1870211825395054442..comments2023-10-06T07:37:08.238-07:00Comments on تلخ مثل عسل: به همین سادگیUnknownnoreply@blogger.comBlogger11125tag:blogger.com,1999:blog-1313028133685071734.post-5769733871394530792009-12-11T02:14:00.000-08:002009-12-11T02:14:00.000-08:00سلامسلیقه سینمایی تون رو می پسندم. دارم یه آرشیو د...سلام<br>سلیقه سینمایی تون رو می پسندم. دارم یه آرشیو درست می کنم.اگه لطف کنید چند از آخرین و بهترین فیلم هایی رو که دیدید برام بگید که تو لیستم بزارم.ممنون می شمشادیjavascript:void(0)noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-1313028133685071734.post-69868201414029225252009-12-11T04:14:00.000-08:002009-12-11T04:14:00.000-08:00تعطیلی از آن جانب نبود پس! میل فرهنگی ایجاد شد.تعطیلی از آن جانب نبود پس! میل فرهنگی ایجاد شد.MehraNjavascript:void(0)noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-1313028133685071734.post-33245979099093100622009-12-11T04:00:00.000-08:002009-12-11T04:00:00.000-08:00همیشه همین جوریه. اون اتفاقی که همیشه منتظرش بودی ...همیشه همین جوریه. اون اتفاقی که همیشه منتظرش بودی در لحظه ای اتفاق می افته که اصلا شبیه اون لحظه موعود نیستنسيمjavascript:void(0)noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-1313028133685071734.post-25000201186515919512009-12-10T15:31:00.000-08:002009-12-10T15:31:00.000-08:00بعضی از این اتفاقات سادهاند ولی میشوند مبدا تاری...بعضی از این اتفاقات سادهاند ولی میشوند مبدا تاریخ، زندگی را تقسیم میکنند به دو بخش قبل و بعد از خودشان.سانازjavascript:void(0)noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-1313028133685071734.post-91844271978305289332009-12-10T15:18:00.000-08:002009-12-10T15:18:00.000-08:00 چون خیلی ساده شروع شده آدم قدرشو نمیدونه - مگه نه... چون خیلی ساده شروع شده آدم قدرشو نمیدونه - مگه نه؟علیnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-1313028133685071734.post-41546326351046958032009-12-10T14:02:00.000-08:002009-12-10T14:02:00.000-08:00همچين هم ساده نيست البته به نظر من!همچين هم ساده نيست البته به نظر من!نگينjavascript:void(0)noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-1313028133685071734.post-31179567018254954492009-12-10T13:56:00.000-08:002009-12-10T13:56:00.000-08:00این روزها که میگذرد شادماین روزها که میگذردشادم که...این روزها که میگذرد شادم<br>این روزها که میگذرد<br>شادم که میگذرد<br>این روزها<br>شادم<br>که میگذردپرستوjavascript:void(0)noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-1313028133685071734.post-20017538658620377342009-12-10T12:59:00.000-08:002009-12-10T12:59:00.000-08:00اوهوم به عرفاناوهوم به عرفانآزادهnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-1313028133685071734.post-73527196940585807342009-12-10T11:57:00.000-08:002009-12-10T11:57:00.000-08:00برای همه شدنی بود.. نه...شاید در نگاه اول ماجرا سا...برای همه شدنی بود.. نه...شاید در نگاه اول ماجرا ساده به نظر برسه... شاید این اتفاق بتونه بین هر دو نفری بیافته اما شاید این دیالوگ از فیلم روشنترین توضیح رو در این باره بده...که <br><br>I guess when you’re young, you just believe there’ll be many people with whom you’ll connect with. Later in life, you realize it only happens a few times.”<br><br>و قبول این حقیقت اصلا ساده نیست...عرفانjavascript:void(0)noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-1313028133685071734.post-471989589029787522009-12-10T11:51:00.000-08:002009-12-10T11:51:00.000-08:00نمی دونم چرا من ماجرا رو انقدر ساده ندیدم امیر... ...نمی دونم چرا من ماجرا رو انقدر ساده ندیدم امیر... برای من از همان اول هم ورای آن نگاه های به ظاهر آرام التهابی نهفته بود.. تنشی که شاید یک چشمه اش را در راه خانه ی سلین در تاکسی دیدیم.. عطش خواستن، حسرت روزهای رفته، عصبانیت از مردهایی که اسمشان را باید گذاشت "جی آلفرد پروفراک"... تا حدی که سلین تصمیم گرفت از ماشین پیاده شود... از جس طلبکار شد.. بی قراری کرد در حالی که می دانست این وسط حقی ندارد...من از همان اول هم که نگاهشان به هم گره خورد همه ی این التهاب رو حس می کردم.. التهابی که پست پختگی سالیان مخفی شده بود... من حتی معتقد نیستم که آشنایی این دوتا ساده بود، اتفاقی بود، برعرفانjavascript:void(0)noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-1313028133685071734.post-38831234401733941262009-12-10T10:44:00.000-08:002009-12-10T10:44:00.000-08:00اوهوماوهومآزادهnoreply@blogger.com