tag:blogger.com,1999:blog-1313028133685071734.post351855534689647125..comments2023-10-06T07:37:08.238-07:00Comments on تلخ مثل عسل: با این همه چه بالا،چه بلند می پریUnknownnoreply@blogger.comBlogger5125tag:blogger.com,1999:blog-1313028133685071734.post-9470154102012714042009-07-15T04:37:00.000-07:002009-07-15T04:37:00.000-07:00همه اینا به کنار...من خوشحالم که دوباره این سارا ر...همه اینا به کنار...من خوشحالم که دوباره این سارا رو پیدا کردم...رفته بود از جای دیگه سر برآره...میناjavascript:void(0)noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-1313028133685071734.post-86754010444956325362009-07-14T09:47:00.000-07:002009-07-14T09:47:00.000-07:00خوب، من این دو تا را کنار هم می گذارم: 1. " آ...خوب، من این دو تا را کنار هم می گذارم: <br><br>1. " آدم می رسد به جایی که فقط هوس عاشقی ندارد،یا میل داشتن تنی میان بازوانش،یا هر چه...آدم می رسد به جایی که می خواهد همسر باشد،پدر باشد،خانواده داشته باشد"<br><br>2. " لذت را به امنیت نفروش."<br><br>از خودم می پرسم آیا نویسنده از این تعارض بین خواسته هایش آگاه است؟ حدس می زنم آگاه است، و شاید از این آگاهی رنج می کشد. باز حدس می زنم آگاهی از این تعارض آدمی را می برد به دامن «تردید». <br>تردید این که چه کنم، وقتی تجربه پریودیکِ «لذت» آدمی را می رساند به جایی که "فقط هوس عاشقی ندارد" و دل اش می خواهد "همسر باشد،پدر باشد،خانواده داشته باشد"، <br><br>و از آن سو وقتی همسر دارد، خویش خوب تجربه کرده است که دارد "عشق اش را در ارتفاع پست خرج می کند."<br><br>این روزها، به این جمع ناشدنی ها بسیار می اندیشم.پایینjavascript:void(0)noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-1313028133685071734.post-5116476054948000392009-07-14T07:59:00.000-07:002009-07-14T07:59:00.000-07:00امنیت لذتی داره که وقتی نداریش می فهمی...چه امنیتی...امنیت لذتی داره که وقتی نداریش می فهمی...چه امنیتی بالاتر از دوست داشته شدن؟میناjavascript:void(0)noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-1313028133685071734.post-24967573439504288512009-07-14T07:32:00.000-07:002009-07-14T07:32:00.000-07:00چشمچشمآزادهnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-1313028133685071734.post-92036307770743241422009-07-14T06:22:00.000-07:002009-07-14T06:22:00.000-07:00یکی می خواسته خر بخره میره پیش بزرگ روستا می گه :م...یکی می خواسته خر بخره میره پیش بزرگ روستا می گه :من می خوام برم خر بخرم شما هم بیا نظرت رو بده اما چه بگی بخر چه بگی نخر من می خرم <br>حالا من یه تصمیمی گرفتم نیاز به مشورت دارم بی زحمت یه سری به ما بزنیدامیرjavascript:void(0)noreply@blogger.com