tag:blogger.com,1999:blog-1313028133685071734.post6134704614326145057..comments2023-10-06T07:37:08.238-07:00Comments on تلخ مثل عسل: روزگار غريبUnknownnoreply@blogger.comBlogger22125tag:blogger.com,1999:blog-1313028133685071734.post-85235545299806181452007-01-02T01:35:00.000-08:002007-01-02T01:35:00.000-08:00خاصه در اين بوم و بر!خاصه در اين بوم و بر!مهدی هنرپردازjavascript:void(0)noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-1313028133685071734.post-83841216155951934002007-01-02T00:42:00.000-08:002007-01-02T00:42:00.000-08:00امیر خان به سبیل مظفرالدین شاه من هیچ کامنتی ندیدم...امیر خان به سبیل مظفرالدین شاه من هیچ کامنتی ندیدم اشکال یا از آی اس پی و یا از سرورهای بلاگفاست خواستم برایتان کامنت بگذارم و بگویم که چه حیف کامنتتان نیست و من بی تقصیرم، اما پرشین نیز مثل همیشه مشغول ارتقا, سطح بود!!!احلامjavascript:void(0)noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-1313028133685071734.post-70177149238239606092007-01-01T22:43:00.000-08:002007-01-01T22:43:00.000-08:00خيلی غم انگيز بود رفيق!راستی آدرس وبلاگت چی بود؟ ل...خيلی غم انگيز بود رفيق!<br><br>راستی آدرس وبلاگت چی بود؟ لطف ميکنی برام ادرست رو کامنت بزاری؟صورتک خيالیjavascript:void(0)noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-1313028133685071734.post-16303883928195041122007-01-01T16:20:00.000-08:002007-01-01T16:20:00.000-08:00اين پست مصداق صادق؛ تلخ مثل عسل؛ شماست! ضمن اينکه ...اين پست مصداق صادق؛ تلخ مثل عسل؛ شماست! ضمن اينکه ريا و فريب که يکيه معلومه خيلی عصبانی هستی که حتی نمی خوای صدق و صفا رو تو جملت جا بدی.<br><br>نه !کمی اعتماد کن درست خواهد شد.<br><br>پست صدام رو که خوندم نفهميدم چرا عرب رو هم کنار مگس و اينا نذاشتی؟ حالا صدام که ايرانی نبود!راستش من هم دلم خنک نشد انگار هيچی حال اين شوريده را بٍه نکند از داغی که صدام و رئاساش بر دلم نهادند که دزديدن بچه گيم بوداحلامjavascript:void(0)noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-1313028133685071734.post-39629485401533616622007-01-01T16:05:00.000-08:002007-01-01T16:05:00.000-08:00مي دونم خيلي كامنت چيپيه! اما نميتونم اين جمله هزا...مي دونم خيلي كامنت چيپيه! اما نميتونم اين جمله هزار بار تكراري رو ننويسم كه روزگار غريبيست نازنين...و ابليس پيروز مست سور عزاي مارا بر سفره نشسته است، خداي را در پستوي خانه نهان بايد كرد!سايهjavascript:void(0)noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-1313028133685071734.post-42461267135723645182007-01-01T00:11:00.000-08:002007-01-01T00:11:00.000-08:00و به کی ميشه اعتماد داشت؟ حتی خدا؟!!!!!!!!!!!!!!و به کی ميشه اعتماد داشت؟ حتی خدا؟!!!!!!!!!!!!!!.noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-1313028133685071734.post-65052313927483430502006-12-31T22:19:00.000-08:002006-12-31T22:19:00.000-08:00ياد شهر قصه افتادم که نقال می گه :..وگرنه خنجر دوس...ياد شهر قصه افتادم که نقال می گه :..وگرنه خنجر دوست که تو تاريکی به پشت ات می شينه سنتی ديرينه ...رفاقت هايت مستدام بادغزلjavascript:void(0)noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-1313028133685071734.post-65115196979244718452006-12-31T17:19:00.000-08:002006-12-31T17:19:00.000-08:00تو اگر می دانستی چه زخمی دارد خنجر از دست عزیزان خ...تو اگر می دانستی چه زخمی دارد خنجر از دست عزیزان خوردن از من خسته نمی پرسیدی آه ای مرد چرا تنهاییشملکjavascript:void(0)noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-1313028133685071734.post-37556143173808494242007-01-01T04:41:00.000-08:002007-01-01T04:41:00.000-08:00سلام امیر جان کم کم به دیدن این خنجر در دست همه عا...سلام امیر جان کم کم به دیدن این خنجر در دست همه عادت می کنی و دلت نمی گیره و غربت روزگار به چشمت آشنا می آد.متاسفانه.پندارjavascript:void(0)noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-1313028133685071734.post-85513081900336100502006-12-31T13:55:00.000-08:002006-12-31T13:55:00.000-08:00آخ آخ... نمیدونی چه حسيه درست وقتی که از يه خنجر ...آخ آخ... نمیدونی چه حسيه درست وقتی که از يه خنجر (شايد البته کمی ملايمتر از خنجر) از يکی از همين نارفيقا داره میره تو پشتت اينو بخونی<br><br>یاد این (او با شمشير خويش میگويد: برای چه بر خاک ريختی خون کسانی را که از ياران من سياهکارتر نبودند؟ - و شمشير با او ميگويد: براي چه ياراني برگزيدي كه بيش از دشمنان تو با زشتي سوگند خورده بودند؟) افتادمسمانهjavascript:void(0)noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-1313028133685071734.post-48838402559030642562006-12-31T05:45:00.000-08:002006-12-31T05:45:00.000-08:00اين رو مرتبط با پست قبلی بخون!...امشب غمی هستم آز...اين رو مرتبط با پست قبلی بخون!<br><br>...امشب غمی هستم آزاد<br><br>اندوهی هستم پر شاخ وبرگ<br><br>از سوختن گر ميگيرم<br><br>و از گريه سر سبزم ميکند<br><br>حلبجه يار.<br><br>امشب يکی از خوابهايم تعبير مي شود.....<br><br>(شيرکو بيکس)سلمان زندnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-1313028133685071734.post-10079478490219142142006-12-31T05:42:00.000-08:002006-12-31T05:42:00.000-08:00هه !حکم خنجری رو داره که سزار از اطرافيانش خورد .م...هه !<br><br>حکم خنجری رو داره که سزار از اطرافيانش خورد .<br><br>مممم<br><br>ترس داره<br><br>آری روزگار خيلی وقت است که غريب مانده ... .North Starjavascript:void(0)noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-1313028133685071734.post-20916451656797360282006-12-31T16:56:00.000-08:002006-12-31T16:56:00.000-08:00خيلی غريب...خيلی غريب...آسمانjavascript:void(0)noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-1313028133685071734.post-6281550562346587092006-12-31T16:05:00.000-08:002006-12-31T16:05:00.000-08:00ياد همان ديدارهايی میافتم که سه تايی داشتيم با ام...ياد همان ديدارهايی میافتم که سه تايی داشتيم با امير فضل آذر... هميشه به شوخی و خنده میگفتيم حتما از قبل چند تا کتاب سیصد ص بخوانیم و یک چند روزی توی آب نمک بخوابیم که جلوی امیر کم نیاوریم... همینجوری گفتم رفیق ربطش را خودت پیدا کن با اين روزگار غريبروهامjavascript:void(0)noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-1313028133685071734.post-73255036350235685462006-12-31T03:00:00.000-08:002006-12-31T03:00:00.000-08:00موافقم...و من چقدر از اين دورويی ها بدم میياد...گ...موافقم...و من چقدر از اين دورويی ها بدم میياد...گاهی وقتها پيش خودم میگم کاش انسان موجودی اجتماعی نبود و نيازی به توی جمع بودن نداشت٬آنگاه نيازی به تعامل و تحمل دورويیها نداشت...پدر(نمنم)javascript:void(0)noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-1313028133685071734.post-27173053069054083242006-12-31T04:23:00.000-08:002006-12-31T04:23:00.000-08:00نمی دونم چی برای اين پستت بگم .....هم درسته هم ترس...نمی دونم چی برای اين پستت بگم .....هم درسته هم ترسناکson of thunderjavascript:void(0)noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-1313028133685071734.post-82954225346817194202006-12-31T04:17:00.000-08:002006-12-31T04:17:00.000-08:00متاسفم امیرجان که بگم / نسل تو در تظاهر و ریا و در...متاسفم امیرجان که بگم / نسل تو در تظاهر و ریا و دروغ و گرد و خاک مذهب نمایی بزرگ شده / و تجربه ی تلخ این دیدارهای اخیر از وطن / به من گفته که از تمام شیرین زبانی ها و تعارف ها و مجامله ها و تعظیم و تکریم ها و وو / سخت بترسم / وحشت کنم / از این سیاه تر آن که / تمامی آنها که با همین زبان چرب و نرم متظاهرانه و پر ریا / بی دلیل و "به اقتضای طبیعت" سیلی به گوشم زدند / پیشم از "نارفیقی" و "جفای روزگار" و "دشنه از پشت" نالیدند! / عیب اینجاست که اگر کاره ای بودم / ساکن آن ولایت بودم و دستم به جایی بند بود / یا دست کم فکر می کردم یکی شان / فقط یکی شان برای دو دقیقه ی ناقابل به من نیاز داشت / این همه را می پذیرفتم / ولی نکته ی مثبتش این است که تصور نکنم هیچ کدامشان با من دشمنی داشتند ....علیjavascript:void(0)noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-1313028133685071734.post-81543190766807167752006-12-30T10:37:00.000-08:002006-12-30T10:37:00.000-08:00من ازاين دلم ميگيره کمرم شکسته ودرست وراست نميشه و...من ازاين دلم ميگيره کمرم شکسته ودرست وراست نميشه وبزرگترين ضربه های زندگی رو اينجوری خوردم به همه بدبين شدم واين بيشترمنو رنج ميدهسوسنjavascript:void(0)noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-1313028133685071734.post-89179011149633126442006-12-30T10:19:00.000-08:002006-12-30T10:19:00.000-08:00هرقدر هم توانايی تشخيص داشته باشی باز هم کم است......هرقدر هم توانايی تشخيص داشته باشی باز هم کم است...ميدونی امير...گاهی حس ميکنم..مبادا خودم بين يه عالمه دسته گل خنجری پنهان کرده باشم ... يا حتی بی خبر اين کار را کرده باشم...وقتی جايی باشی که ترس از نارفيق خوردن هميشه همراهت باشد به خودت هم شک ميکنی...به قول زویا زاکاریان:<br><br>من از دشمن نمی ترسم که دشمن های و هو داره/تو ميدون جرات و جان نبرد از روبرو داره./از اون دوسته هراس من/ که مظلوم سر به تو داره/ به عشق و صلح بی تزوير تظاهر تا گلو داره...خراب نعره های شير نشد پای بست هيچ خونه/ من از موريانه ميترسم که بغضش سرد و پنهونه/ مگه اتيش اسکندر حريف بودن ما بود؟/ مگه کابوس تيموری دليل مرگ رويا بود... من از اعدام بی شمشير می ترسم/...نرگسjavascript:void(0)noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-1313028133685071734.post-70508351260950242882006-12-30T09:04:00.000-08:002006-12-30T09:04:00.000-08:00اومدم از پسته بودن بگم . چيزی داشتم در موردش که می...اومدم از پسته بودن بگم . چيزی داشتم در موردش که می شد شادمون کنه . اما دل ت گرفته . بزرگترين کابوس من هم همون خنجر ميون دسته گل ه . چيزی که باعث ميشه کمتر باور کنم . جنگ داخلی دارم سر اين مطلب .گل تنjavascript:void(0)noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-1313028133685071734.post-69900665204547554552006-12-30T08:52:00.000-08:002006-12-30T08:52:00.000-08:00هزار حرف می خواستم بنويسم اما می شود هم هيچ نگفت.....هزار حرف می خواستم بنويسم اما می شود هم هيچ نگفت...نمي دونمjavascript:void(0)noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-1313028133685071734.post-57807720189031790292006-12-30T08:33:00.000-08:002006-12-30T08:33:00.000-08:00من که ميگم آدما همه هيولان.کلی بايد زور بزنی اين ه...من که ميگم آدما همه هيولان.کلی بايد زور بزنی اين هيولا رو بزنی کنار تا آدم تهش پيدا بشه.در مورد بعضيا که اصلا پيدا بشو نيست،تهشم همون هيولاست.ساراشريفjavascript:void(0)noreply@blogger.com