Sunday, October 28, 2012

از یونگ و مابقی ماجرا

هر بار‌که مجالی فراهم می‌شود تا دورهء جدیدی را برای گفتگو در باب روانشناسی تحلیلی شروع کنم و اینجا می‌آیم تا بنویسم که سلام نویی در کار است،  موجی از شوق و اضطراب مرا در بر می‌گیرد و با من می‌ماند تا نیمهء اول نخستین جلسه. گاهی شوق فزون‌تر است و گاهی دل‌نگرانی اما وقتی آن جلسه‌ء جادویی اول از نیمه می‌گذرد هر آنچه که هست سبکی است؛ سبکی که که برای من متعادل کنندهء سنگینی جهان بر شانه‌هایم محسوب می‌شود. این همه گفتم که بگویم از بیستم آبان دورهء یک جدیدی را شروع می‌کنم : جستجویی درونی برای کشف این‌که کجا ایستاده‌ایم و رو به کدامین سو داریم.  مرشد و راهنمایمان هم روان‌شناس شهیر کارل گوستاو یونگ است.  با این شرح جمع جویندگان جمع و قدمشان بر سر چشم
برای دریافت اطلاعات بیشتر با آدرس ای میل زیر در تماس باشید
amir.kamyar@gmail.com

Sunday, October 14, 2012

مستدعی‌است

دارم نامهء اداری می‌نویسم برای واحد مالی. هر کس تا بحال نامه اداری نوشته باشد می‌داند که چه کار مسخره‌ایست: معنا و مفاهیم را چنان دشوار می‌کنی که آخرش نه خودت بفهمی چی شده نه مخاطب. میان کلمات نوشتم مستدعی‌است بعد یادم آمد یک‌بار ریاست هیات مدیره توبیخم کرد که بابا جان تو که نباید بنویسی مستدعی‌است، تو خودت راس سازمانی و اینها. بعد من همچنان در همهء نامه‌های مسخرهء اداریم می‌نویسم مستدعی‌است  از بس که خوب است. یک‌جور احساس خودم را می‌سپارم به تو، یک‌شکل غریبی از مرا به خاطرت نگهدار  ، فرم خاصی از برایم دعا کن... فارغ از مخاطب، مستدعی‌است همیشه این حس را به من داده که کسی جایی هست که پناهگاه بشود  به وقت سختی... تو بگو انگار من ترسم را از این فضای بی‌رحم اداری - تجاری پنهان می‌کنم پس پشت هر مستدعی‌است

Saturday, October 13, 2012

از همکاران و روزها

  آدم چه مستعد است به هیولاهایی که مسخره‌شان می‌کرده تبدیل شود. رییسی داشتم که هر وقت کارمندی میامد و می‌گفت می‌خواهد از شرکت برود، کمر به قتلش می‌بست. همیشه دستش می‌انداختم که بابا نمی‌خواد اینجا کار کنه قتل که نکرده...حالا امروز مچ خودم را گرفتم که ایضن به‌به
دخترک هنوز دانشجو بود که استخدامش کردیم . ظرف سه ماه اول کارش راندمانش حدودن صفر بود اما بعد که راه افتاد خوب نیرویی شد. هوایش را داشتم چه از لحاظ درآمدی و چه موقعیت شغلی ، متناسب با تلاشی که می‌کرد در سطح بضاعت حمایتش کردم. امروز آمده می‌گوید می‌خواهد برود، به دلیل جسمی که نمی‌شود در موردش حرف زد. حس اولیه درونیم مورد خیانت واقع شدن بود. چنان خشمگین شدم که تقریبن از اتاق بیرونش کردم
حالا چند نفس عمیق کشیده‌ام، یاد خاطره رییس سابق افتاده، خنده‌ام گرفته که چه شبیه همو رفتار کردم که همیشه مورد استهزایم بود و آماده‌ام که درس‌هایم را یاد بگیرم: هرگز نیروی بی‌تجربه استخدام نکن مگر وقتی تعهدات کافی از او گرفته باشی که دوسال 
با تو کار می‌کند... حالا دارم آماده می‌شوم که با لبخند بروم بهش بگویم ممنون بابت همهء ایام خوب همکاری و هر جا که هستی دلت خوش 

Monday, October 1, 2012

شطحیات

1- خالد مشعل  رهبر حماس، رفت به اردوغان نخست‌وزیر ترکیه گفت رهبر جهان اسلام. کور باطنی تا چه حد؟ آدم رهبران ایران را که روزی بیست درصد ارزش پولشان سقوط می‌کند رها کرده به اردوغان خائن کراواتی می‌چسبد؟
2- دلار شد 3600 تومان. شد که شد آقا. فدای سر بانی تز اقتصاد مقاومتی. مردم دارند بدبخت می‌شود به جهنم. یادتان رفته اقتصاد مال خر است؟ فدای سر ریاست محترم دولت که پول ایران کم ارزش ترین پول جهان شد
3- حالااصلن ولش کنید. ماجرای با مزه‌ای برایتان تعریف کنم. یادتان هست ابتدای هدفمندی یارانه‌ها دلار بود هزار تومان. بعد یادتان هست که قرار بود قیمت حامل‌های انرژی در ایران واقعی شود؟ بعد دولت بنزین لیتری چهل سنت به ما می‌فروخت؟ حواستان هست دولت الان بنزین لیتری ده سنت دارد می‌فروشد؟ یعنی عین همان بنزین قبل از هدفمندی؟ یعنی این همه تورم و مصیبت شد هیچ؟ یعنی هیچ چیزی واقعی نشد؟ این اگر معجزه نیست پس چیست؟
4- محمدباقرخان قالیباف فرموده‌اند که دشمن- دقت بفرمایید دشمن یعنی همه جهان جز بشار اسد و هوگو چاوز- می‌خواهد نشان دهد نظام دینی در اداره جامعه کارا نیست. به خدا این دوشمن را نباید حقیر و بیچاره شمرد. ظرف کمتر از سه روز ارزش پول ملی یک مملکت را چهل درصد کاهش دادن واقعن توطئه شیطانی است. من فقط ماندم این دوشمن دقیقن چه چیزهای دیگری برای نشان دادن دارد که ما سورپرایز شویم
5- ششصد هزار درهم بدهی داریم. کالا را با درهم ششصد تومان فروخته ایم. پولش را هم دولت مهرورز نداده هنوز. الان باید پول تامین کننده خارجی را با درهم نهصد تومان- الان یا الان؟- پس بدهیم. میشود یکصد و هشتاد میلیون تومان ضرر. خب بنده نظر به وضعیت فوق از برادران سپاه خواهشمندم آن جنگ کذایی را زودتر راه بیاندازند منتها اینجانب شخصن به سبک بدر و خیبر می‌خوام به دوبی حمله کنم تا تامین کننده کالا را از صرافت گرفتن پولش بیاندازم
6- دیگر این‌که جانتان سلامت. درست می‌شود. اقتصاد مقاومتی و اسلام ناب محمدی یعنی همین. بنده شخصن فکر می‌کنم تلاش دوستان در حمایت از کار و سرمایه ایرانی دارد جواب می‌دهد. بدر و خیبر را عشق است؛ فقط کاش مسوولان کمی صلح حدیبیه را هم مد نظر قرار دهند