Sunday, March 31, 2013

احمد صدر حاج سیدجوادی

ملی مذهبی‌ها را گرفته بودند. دوره دوم خاتمی بود و کسی هم نمی‌دانست چرا. پیرمرد را هم گرفته بودند. رفتم دایرة‌المعارف تشیع پیش خانم محبی که آن زمان جوری پناه بود برای ما و از عشق تا کار وقتی که کم می‌آوردیم بودنش آرام‌مان می‌کرد... جای آقای صدر خالی بود، گفتم دل‌نگران اویم که با آن جثه نحیف چطور سلول و زندان را تاب می‌آورد خانم محبی لبخندی زد و گفت وقتی آقای صدر زندان است من بیشتر آسوده‌خاطرم چون وقتی دوستانش را می‌گیرند و خودش آزاد است چنان غصه می‌خورد و شرمسار است که همیشه نگرانم سکته کند
خانم محبی چند سال پیش رفت، آقای صدر هم دیشب. وقتی خبر را خواندم یاد خاطرهء آن روز افتادم و فکر کردم راحت شد. چقدر حتمن این چند سال آخر را غصه خورده و دل‌تنگ بود...روحش شاد

Sunday, March 17, 2013

هیهات

زندگی... زندگی برمی‌دارد آدم را قرار می‌دهد در موقعیتی که تمام توهم‌هایش مثل برف برابر آفتاب تموز ذوب شود. زندگی پدرسوخته است.  می‌داند کی و کجا به چالشت بکشد که گریزگاهی نباشد، که نتوانی انکار کنی که بفهمی آنچه که می‌پنداشتی ذات سراب است...زندگی گاهی شوخیش می‌گیرد و نقاط ضعفت را به رخت می‌کشد گاهی بدتر، بی‌رحم می‌شود و چینی درخشان‌ترین تصورات آدمی از خودش را می‌شکند. کوتوله‌ای را فرض کن درون جانت که با خشم منتظر فرصت نشسته تا تو را در سطح خودش پایین بکشد و امان از وقتی که فرصتش را بدست می‌آورد- می‌بالیدی به پول در آوردن، مستقل بودن،دانش، زیبایی؛  به هر دستاویز لعنتی دیگر و کوتوله، زندگی، سرنوشت - هر چه که دلت می‌خواهد اسمش را بگذار - انگار که عشقش این است که این تصور درخشان تو از بودنت را به گند بکشد 
لحظهء مواجهه درد دارد. آن دم دشوار که می‌بینی نه فقط منجی نیستی که خودت اسباب دردسری، نه تنها راهنمایی از تو بر نمی‌آید که گمراه کننده‌ای...زندگی... زندگی بر‌می‌دارد تو را چشم درچشم می‌کند با ترسناک‌ترین کابوس‌هایت تا بدانی آن‌چه فکر می‌کردی هستی، نیستی؛ آنچه فکر می‌کردی نیستی، هستی
همین

Tuesday, March 12, 2013

معتمد رییس قطار

1- مهم‌ترین مسالهء امروز ایران چیست؟ فقدان رسانه‌های آزاد؟ نابرابری جنسیتی؟ اقتصاد بحران‌زده؟ از من اگر بپرسید خواهم گفت رابطهء بحرانی با آمریکا. آن چیزی که ما را در آستانهء فروپاشی اجتماعی و نه فقط اضمحلال حاکمیت، قرارداده تحریم‌های کمر شکن غرب به رهبری آمریکاست. به گمانم هر تصمیم‌گیری منطقی برای اتخابات ریاست‌جمهوری از سوی کسانی که نمی‌خواهد شاهد سوریه یا لیبی باشند باید تنش‌زدایی با غرب را هدف بگیرد
2- کلید کاهش تنش در دست رهبری نظام است. با توجه به برخی شواهد اکنون در دوسوی منازعه آمریکا و جمهوری اسلامی بیشترین امادگی برای توافق وجود دارد: از یک‌سو آمریکا نیازمند چرخش نظامی به سوی چین است تا قدرت نوظهورآن کشور را مهار کند و از سوی دیگر با کشف ذخایر جدید نفت و گاز ، ماسه‌های نفتی در کانادا و آمریکا، دیگر خلیج فارس به اندازهء سابق برای منافع آمریکا حیاتی نیست. در طرف ایرانی شلاق تحریم‌ها دوگانهء جنگ یا صلح را پیش پای نظام گذاشته و چنان می‌نماید که ادامهء سیاست نه جنگ نه صلح دیگر ممکن نیست. قبلن نوشته‌ام که به گمانم انتخاب نظام جنگ نیست و رهبران عالی حکومت آمادگی جدی برای تنش‌زدایی دارند
3- بهترین گزینه برای ایران در انتخابات پیش‌رو به گمانم رییس‌جمهوری توسعه‌گرا و تا سر حد امکان میانه‌روست که از یک سو روند علم‌گریزی و دانش‌ستیزی هشت سال اخیر را متوقف کرده، از سوی دیگر از دون‌کیشوتیسم در عرصهء سیاست خارجی بپرهیزد. این فرد اگر معتمد رهبری نظام باشد قادر خواهد بود تحت نظر او گام‌های عملی برای تنش‌زدایی با آمریکا بردارد و حمایت از این مذاکرات را نیز در سطوح عالی با خود همراه بیند
4- حالا فرض کنید فردای انتخابات 92 است و محمد خاتمی رییس‌جمهور ایران است. برای حتی یک لحظه هم گمان نباید کرد آیت‌الله خامنه‌ای به اصلاح طلبان اجازه بدهد مدعی گشایش رابطهء نظام با غرب باشند. یعنی ما باید خودمان را برای تداوم رابطهء تاریک با آمریکا آماده کنیم که این با هر معیار و مقیاسی به ضرر جنبش دموکراسی‌خواهی در ایران است
5- من؟ همچنان بر سر عهد خویش با میرحسین موسوی هستم اما تحلیلم این است که زوج قالیباف- ولایتی حتی از محمد خاتمی هم امروز برای فردای ایران مناسب‌تر است. چهار سال بعد جهان جای متفاوتی است و ما می‌توانیم به تداوم مستقیم اصلاحات فکر کنیم. حالا؟ به گمانم کسی باید باشد که ترمزدستی قطار را بکشد. کسی که رییس‌ قطار به او اعتماد دارد

Sunday, March 10, 2013

وفا

این‌جا می‌توانید چهل دلیل بخوانید در اثبات این‌که چگونه کاندیداتوری سید محمد خاتمی در انتخابات پیش روی ریاست جمهوری خیلی به نفع ملک و ملت است. من اما حرفی از جنس استدلال ندارم که همهء حرف من دل است... دل من پیش مردی است در حصر، مرد نقاشی که برای بار اول در این سی و چند سال من و ما را رنگ نکرد، دروغ نگفت و پای رایی که به او داده بودیم ایستاد. باید سال‌های دوم خرداد 76 به بعد را مثل من زندگی کرده باشید تا بدانید چقدر حسرت داشتیم آقای رییس‌جمهور آن وقت‌ها پای بیست میلیون رای بایستد... هزار و یک دلیل منطقی هم بیاورند، من تا میرحسین موسوی در حصر باشد دلم رضا نیست رای به دیگری بدهم یا زیر علم مصلحت، سر حقیقت را گوش تا گوش ببرم. میرحسین  به عهدی که با من به عنوان یک رای دهنده بسته بود وفا کرد، حداقل شرط وفا به گمانم این باشد که از یاد نبرم رییس‌جمهور من کیست
خلاص