Friday, April 29, 2005

شبه فمنيسم ايرانی

۱-فمنيسم به زبان ساده جريانی است برای احقاق حقوق زنان در عرصه های فردی و اجتماعی


۲-در ايران به طرزی واضح حقوق انسانی مورد تعرض و يا بی اعتنايی قرار ميگيرند که اين نامردمی زنان و مردان هر دو را شامل ميشود ولی بايد پذيرفت تضييع حقوق شهروندان زن در برخی حوزه ها پر رنگ تر است


۳-جنبش فمنيسم در ايران به درستی برای بدست اوردن انچه حقوق حقه خويش ميداند تلاش ميکند.ورود سيل زنان جوان تحصيل کرده مطالبات اين حرکت را افزايش داده و در عين حال شتاب ان را نيز فزون تر ساخته است


۴-به نظر من تلاش برای رفع ايراد از قوانينی چون حضانت کودکان،حق طلاق،قانون حجاب،ديه و...،افزايش حمايت های قانونی از حضور امن زنان در عرصه های فردی و اجتماعی ويا عهده دار شدن سمت های مهم چون رياست جمهوری ،قضاوت ،وزارت و...توسط زنان قابل تقدير و صحيح بوده،بايد چنان ادامه يابد تا تمامی اين حقوق همانند امتيازاتی چون حق رای،حق تحصيل و حق انجام کاری به جز امور منزل توسط راهبران کشور و روح سنتی جامعه به رسميت شناخته شود


۵-اما فمنيسم در ايران مانند بسياری ديگر از پديده ها قلب ماهيت شده و به حرکتی بدل گشته که من انرا شبه فمنيسم ايرانی مينامم!


۶-شبه فمنيسم  ايرانی در اساس خود مرد ستيز است و به سرعت تبديل به جريان ساده انگارانه «زنان خوبند-مردان بد»ميشود چنان که اين عاميت بی پايه شعار معروف «چهار پا خوب دو پا بد » قلعه حيوانات جرج اورول را در ذهن انسان متبلور ميسازد.نمونه بارز اين نحله فکری را ميتوان در فيلم واکنش پنجم خانم ميلانی يافت انجا که ۵ زن فيلم در رستوران محل ميعادشان از زندگی مشترک خود سخن ميگويند و جز زنی که همسرش مرده سايرين از ددمنشی مردانی که با انان سر به يک بالين ميگذارند روايت ها ميسرايند،گويی از نظر شبه فمنيستهای ايرانی «مرد خوب مرد مرده است»


۷-اما انچه شبه فمنيسم ايرانی را غير قابل تحمل ميسازد دو گانگی اين جريان در مواجهه با مبحث حقوق و مسووليت هاست.شبه فمنيست های ايرانی ميخواهند از تمام مزايای فمنيسم بر خوردار باشند بدون انکه مسووليت های ان را بپذيرند.شبه فمنيسم ايرانی ميخواهد تمام امتيازات سنتی خود را حفظ کند،تلاش معاش را به کل به دوش مرد بسپارد،از تمام تصميم های مهم فردی و اجتماعی خود را کنار کشد و تنها زبان به ملامت و عيب جويی بگشايد اما ازادانه برود،بيايد و به شرم اور ترين شکلی هيچ مسووليتی نپذيرد.فمنيست نماهای ايرانی به طرزی جالب توجه هم فاقد همراهی ،صبوری و مسووليت پذيری زن سنتی ايرانی در امور منزل می باشند و هم با هوشمندی از پذيرش هرگونه مسووليت در خارج از حيطه سنتی زنانه خويش جا خالی ميکنند.گوی برای بدنه اين جريان، فمنيسم در ادعاهای بزرگ،ناليدن صرف از ظلمی که به زنان ميرود،سيگار،مشروب،کافی شاپ،سکس ازاد،فروغ فرخزاد و البته تهمينه ميلانی خلاصه و محدود ميشود.به واقع ميتوان شبه فمنيسم را مصداق آن مثل معروف دانست که ميگويد«شتر مرغ را گفتند بارببر،گفت مرغم،گفتند بپر ،گفت شترم» در يک کلام شبه فمنيست های ايرانی در عرصه مسووليت ها کاملا سنتی و در عرصه حقوق کاملا مدرن می باشند.


۸-در خاتمه اجازه ميخواهم از صميم قلب به بزرگ بانوانی چون شيرين عبادی،شهلا لاهيجی ،مهرانگيز کار،رخشان بنی اعتماد و...ادای احترام کنم که گامهايی بزرگ برای توسعه فمنيسم در مفهوم واقعی ان و احقاق حقوق حقه انسان ايرانی اعم از زن ومرد برداشته اند

Wednesday, April 27, 2005

حيرانی

سلام! سرگشتگی بهترين تعريف اين روزامه! دارم همه سعيم رو ميکنم واندم.به قول حامد شب يلدا«بقرصی ميقرصيا،وا بدی واميديا»خودم ميدونم که اگه يه قدم عقب برم بايد يا همه اون چيزايی که به اسم هويت برای خودم تعريف کردم شايد برای ابد خداحافظی کنم ولی سخته ! مدارم دارم نوسان ميکنم بين بوی شيرين يه روسری مشکی روی چشمام تا نور چشمم رو اذيت نکنه با شئامت تلخ يه شماره تکراری که هنوز از زير آوارش بيرون نيامدم.بين «اين حال من بی توست» با « خيال نکن نباشي» بين خود اگاه خسته و خوابهای کابوس وار شبانه.بين تلاش مفرط برای نگاه نکردن به يک صندلی تا طرد اگاهانه همه خاطرات عزيز ارديبهشت-راستی يه زمانی ارديبهشت چقدر پر بود مادر،نعيم،شکيلا،بيتا و ...سارا -حالا باز شکر که سايه مادر همچنان هست تا خستگيهات رو با مهر بی پايانش بروبه!


ترسم که اشک بر غم ما پرده در شود/وين راز سر به مهر به عالم سمر شود


دلم مستی ميخواد ،گريه ميخواد،رهايی ميخواد و سکوت!


پی نوشت ۱:دارم يه چيزی رو جمع و جور ميکنم با تيتر فمنيسم ايرانی.احتمالا پست بعدی خواهد بود


پی نوشت ۲:از همه اين مشکلات ،من ياد گرفتم که خودم رو دوست داشته باشم،از چيزی که هستم خجالت نکشم و از ابراز خودم نترسم.لطفا شماتت نکن!

Monday, April 25, 2005

دیپلماسی شورت سفيد

حميدرضا آصفي گفت: هر وقت سيروس ناصري، لباس سياه را از تن بيرون آورد، معلوم مي‌شود وضعيت مذاکرات هسته ای در حال پيشرفت است.


از انجايی که دیپلماسی رنگ در مذاکرات هسته ای ميان ايران و اتحاديه اروپا نقش مهمی ايفا ميکند توجه شما را به ساير تحولات بر اساس رنگ پيراهن و ساير البسه اقای سيروس ناصری اعم از آبرو داری و بيناموسی جلب ميکنم:


۱-آقای ناصری لباس سفيد بپوشد،مذاکرات پيشرفت کرده و بيضه اسلام تا اطلاع ثانوی محفوظ است


۲-اقای ناصری علاوه بر لباس روی روشن ،شورت و زير پوش سفيد هم بپوشد.در اين حالت مذاکرات به نتيجه رسيده يعنی ما هيچ چيز خودمان را غنی نميکنيم و انها هم خشتک ما را بادبان نميکنند.گفتنی است تحولات درون شورت اقای ناصری و رنگ شورت فوق الذکر به وسيله يک سنسور ويژه که همان جاها نصب شده مستقيما به استحضار مقامات عاليه کشور ميرسد


۳-اقای ناصری از جلسه بيرون امده و شروع به استرپ تيز کند در اينجا مشخص است که اروپا با غنی سازی توسط ما موافقت کرده است.حالا اگر اقای ناصری به هنگام استریپ تيز شورت مبارک راهم در اورد و در حالی که ان را دور سرش ميچرخاند شروع به رقص کردی کند مشخص ميشودبه ما چراغ سبز توليد سلاح اتمی هم  نشان داده شده است


سانچو: ارباب من ميخوام برم پاريس، استرپ تيز سيروس جونو ببينم


سانچو نميشه نه پولشو داريم نه ويزا!تلويزيون خودمون نشون ميده.مگه يادت نيست استرپ تيز اون خانومه تو کنفرانس برلين رو پخش کرد؟

Sunday, April 24, 2005

سلام سينا جان!چيزکی برايت نوشتم.تولدت مبارک،خوش باد روزگارت!


۱-اين روزها تند و تلخ شده ام.دوستانی که می آزارمتان،در عفو لذتی است که در انتقام نيست.


۲-تاب ميخورم/ميان سکوت و ابتذال/گويايی چشمهاوخاموشی لبها/تاب ميخورم و دلم سخت ميگيرد /وقتی /شادی کودکانه سواری بر بال باد/در وهم جاودان سقوط /محو ميشود.


 پی نوشت: يلدا تو بلاگش يه چيزی نوشته که حتی من بد اخلاق رو هم خندوند.سادگی،صراحت و طنز لايه لايه نوشته هاش هميشه منو تحت تاثير قرار ميده

Saturday, April 23, 2005

مراثی دلتنگی

سلام!مضحک موقعيه که وقتی بخت در خونت رو ميزنه يه کسی هم زنگ آپارتمانت رو بزنه.ميگن معصومين دور مجرب ترن.پس يا مريم مقدس کمک کن بخت يه بار ديگه هم ما رو شامل لطف خاصش بکنه.آمين


۱-سلام ايدين.جايت خالی شدم.ماشين پنچر رفت.جک نبود همه جای تو رو خالی کردن.بار بايد ميرفت بالا همه به ياد تو اشک در بکردن.تنه درخت از جاش تيکان تيکان خورده بود همه ياد تو کردن...آی همه کرديم کردم جاتوخالی.


۲-دلم تنگه.نياز به پنچرگيری عاطفی دارم؟هل من ناصر ينصرنی؟


۳-جالبه وقتی يه زن ميخواد رابطه خاصش با يه مردو نشون بده، به طرزی معصومانه اين کارو کاملا اشکار انجام ميده.مردها بی تجربه ميگن نگاش کن حيوونی يه کاری کرد همه بفهمن.مردهای با تجربه ميگن عجب زرنگيه نگاه کن داره ميگه اين مرد منه دورشو خيط بکشين نسوان معزز!

Thursday, April 21, 2005

از اصغر قاتل تا انتخابات

سلام! يک تشکر ويژه برای آقای اصغر قاتل که چنان بنده را مورد فحاشی خاص قرار داد که استخوان تمام مردگان و اجدادم تا اون اولی غارنشين به رقص عربی و سماع عرفانی در امدند! اصغر قاتل عزيز! مجبور شدم کامنت پر از فحشهای لطيفت رو پاک کنم،اخه ما خانوادگی يه مشکل ژنتيک داريم که از فحش ناموسی خيلی خوشمون نمياد.تو به بزرگواری خودت ببخش.در خاتمه ضمن عرض تشکر مجدداز ان همه بدو بيراه تن و جون بلرزون ،پيشنهاد ميکنم لااقل املای درست اون فحش هايی رو که ميدی ياد بگير.اون قهوه نيست داداش!


۱-بزرگوارانی چند بنده رو مورد توبيخ قرار دادند که چرا بيناموسی مينويسی؟ دوستامون ميخونن ضايع ميشه!! داری حروم ميشی!؟ حيف استعداد سرشار و قلم پر توان و ذوق جوشانت!!!و...در پاسخ ضمن تشکر از عموم برادران و خواهران دينی-به ويژه خواهران دينی-به عرض ميرسانم اين جانب تمام تلاش خود را در جهت حفظ بيضه اسلام و خصايل و فضايل انسانی در اين تکه از خاک زر خيز ديار بلاگستان به کار خواهم بست و متعهد ميشوم ديگر از لغات چیپ و لمپن بهره نگيرم.اما در خاتمه بابا بلاگ خودمه.اين جا رو سر جدتون بذارين بدون بکن نکن اموراتمون بگذره.


۲-اين انتخابات رياست جمهوری هم داره به جاهای خوشمزش نزديک ميشه و بساط در افشانی بالا ميگيره.آقايون کانديداها حرف ميزنند باقلوا ،وعده ميدن مه لقا که لامصب با لبای ادم بازی ميکنه-باقلوا رو عرض ميکنم نه مه لقا رو -آقای کروبی قصد داره به هر ايرانی بالای ۱۸ سال پنجاه هزار تومن در ماه دستخوش بده.من حساب کردم ديدم ميشه سالی سی و سه ميليارد دلار.کل صادرات نفتی اين کشور با احتساب نفت بشکه ای ۴۰دلار  بعد از کسر هزينه های توليد نفت ميشه حدود همين عدد.خوب شيخنا اين همه هزينه جاری و عمرانی و از همه مهمتر خرج بيت رهبری رو از ميراث پدرتون تامين ميفرماييد؟؟ دارم وسوسه ميشم يه رديف طنز برای اين کانديداهای مشعشع افتتاح کنم.به صورت کاملا منطبق با اصول عاليه شرع انور پوستشون رو بکنم صادر کنم به خارج من باب نهضت نرم افزاری مقام معظم و حل دغدغه های ايشان در باب افزايش صادرات غير نفتی.


سانچو: ارباب اين کانديداهاتون که هی حرفای گنده گنده ميزنن ،منو ياد دون کيشوت  ميندازن.ولی يکيشون يه چيزی گفته که هر چی فکر ميکنم نميتونم درکش کنم


چی سانچو جان؟


ارباب! اقای قاليباف فرمودن رابطه من با مقام معظم رهبری به دو قسمت تقسيم ميشه قبل از انقلاب و بعد از پيروزی انقلاب...من شمردم ديدم موقع پيروزی انقلاب شما اين عمو قاليباف ۱۵ سالش بوده،ايشون در عنفوان نوجوانی چه جور رابطه ای با رهير شما داشتن؟


سانچوی خر!لطفا در گاله رو بذار که ممکنه با اين حرفات سرو ساير اجزای ما رو به باد بدی.

Tuesday, April 19, 2005

استغفار به شيوه شيخ ابوالجواد غضنفری

سلام!ديشب کتاب با ارزش «الرسائل فی الشرح الوسائل» نوشته عارف گرانسنگ شيخ ابوالجوادغضنفری را ميخواندم.ناگهان نهيبی در بخش اندرونی جان خسته ام-حدودا در ناحيه فوقانی پانکرهاس-برخاست که ای بنده پر از معصيت و ای ابله در هر وضعيت ،اين چه مزخرفاتی تو بلاگت نوشتی ،توبه کن!زود باش مردک پاشو استغفار کن،حيوون با توام ...از هيبت ان کلام همام بر جايم خشکم زد چنان که هنوز برخی اعضای غير محترمم از خشکی در نيامده است.صدا چنان مهيب و عميق بود که فی الفور و فی المجلس عرق سردی از پيشانيم به راه افتاد و در قسمتهای خلفی و تحتانيم خيسی ضايعی مشاهده ميشد که با مراجعه به کتب عاليه طب بر من معلوم گشت نميتواند از تعريق تنها باشد...سرتان را درد نياورم بی اختيار برخاستم و فرياد زدم ياشيخ يا شيخ،روم به ديوار،گلاب به روت توبه توبه.انا تائب ای از نظر غائب! سپس بی اختيار بی هوش شدم.در خواب ديدم شيخ غضنفری با لبخند به من نزديک شدو گفت ای پسرطلا!قربونت برم جيگر! بخورمت مومن!توبت قبول شد-حالا من تو خواب هی عقب عقب ميرم شيخ همين جوری نزديک تر ميشه-خلاصه شيخ در يک قدمی من ايستاده انگار ميخواست بنده را به افتخار غسل تعميد نائل سازد که اين حقير سراپا تقصير ناگهان از خواب ناز جست و در عالم خواب و بيداری شنيد که شيخ با صوت ملکوتيش ميگويد«تف به اين شانس !عجب توبه کار مشتی بود»


خلاصه توبه کردم که استغفار ورزيدمو به شما بندگان گناهکار و غرق درمعاصی توصيه ميکنم توبه فرماييد که عمده حسرت اهل دوزخ ازتسويف-به تاخير انداختن توبه- است

Monday, April 18, 2005

به تخمم نامه

هشدار: اين نوشته پر از واژه منحوس تخم ميباشد و از انجايی که تخم فوق الذکر دارای تفاوتهای ماهوی و بنيادين با تخم های نجيبی مثل تخم مرغ و غيره است فلذا در خواست ميشود بانوان با حيا وپسران نابالغ اعم از با تخم و بی تخم از خواندن اين مطلب جدا خودداری فرمايند


۱-آقای پرشين بلاگ بنده راس ساعت ۵:۳۵ دقيقه اقدام به گشودن سايت شما کردم ولی نامبرده در ساعت ۵:۵۰ خودش را برای من باز کرد. از انجايی که با هر معياری اين گشايش و باز کردن بيش از حد زمان برده و در اين مدت اعصاب اينجانب به شدت تسطيح شده است خود را محق ميدانم از خداوند متعال بخواهم يک فقره سگ قوی هيکل از بلاد قزوين و حومه با دهان مبارک شما وصلتی فرخنده و ميمون بر قرار سازد.اگرم اين مهم مورد تاييد شما نبود به تخمم


۲-حضرات اخه چقدر بکن نکن!حالا اگه همش بکن بکن بود باز يه چيزی .چقدر منفی بافی.چقدر هی نکن نکن!آخه اينم شد زندگی.حضرات يه ذره عقلم کار ميکنه،به خدا کار ميکنه،به جان سانچو کار ميکنه دو زار اعتماد به شعور مخاطب به هيچ کجای کسی بر نميخوره .حالا اگرم خرابکاری کردم به تخمم


۳-الان عصبانيم.دارم حرص ميخورم .ميخوام راه بيفتم تمام نسوان شرکت رو بخورم.اگه کسی هم بپرسه چرا فقط نسوان اون روهم قورت ميدم.اگرم رو دل کردم به تخمم


سانچو: ارباب اينقدر که تو از ت..ت مايه گذاشتی فکر کنم اخر عاقبت مثل دايناسور ها نسلت منقرض شه.حيوونی ت..ت چه روز پر کاری داشته.

Tuesday, April 12, 2005

گفتگو در سايه سار خر سانچو

من: سانچو!به نظرت خدا چرا من رو خلق کرد؟


سانچو: ارباب به نظرم يه ذره گل اضافه اورده بود.


من: سانچو من قصد ندارم تبديل به اسب مسابقه بشم ميفهمی؟


سانچو: ارباب داری شبيه خر من ميشی به اونم هر وقت ميگفتم «هين!تند تر برو»ميگفت«هش!مگه مسابقست؟»


من:سانچو به نظرت من با اين کوه لباس بی ناموسی نشسته تو حمام چه بکنم؟


سانچو: ارباب دو تا راه حل داری يا زن بگير يا ماشين لباس شويی بخر


من: سانچو به نظرت من به دوستان ديار بلاگستان بگم بعد از پنج سال و هشت ماه زندگی مشترک و نيمه مشترک مطلقه شدم؟


سانچو: نه ارباب نذار کسی بفهمه طلاق مال شدی.اين وبلاگستان محيطش خوب نيست.اگه بفهمن يه پسر مجرد پيدا شده ،تنها چيزی که ازت سالم باقی ميمونه کش شورتته!!!!!!!!!!!!!!


من: سانچو !به نظرتاينکه من يه جاهايی از بدنم اخيرا خيلی برجسته شده و زده بيرون به طلاق ربط داره؟


سانچو:ارباب دارم برای امنيتت جدا نگران ميشم.لااقل توضيح بده که اين برجستگی های کوفتی در قسمت فوقانيت-مثلا حوالی گلو-واقع شده نه قسمت تحتانی


من:............


سانچو:......


من............


سانچ............


م................


سا..................


و اين رشته سر دراز دارد.حالا کدوم رشته واگذار ميشه به عقل و درايت و عفت کلام خوانندگان محترم.


باقی بقای همتون!

Monday, April 4, 2005

در فضيلت قيمه و مازوخيسم و چيزهای ديگر

سلام!بارخدايا انکه امشب شام بر سفره اش قيمه بيند پس دگر چه خواهد و انکه شامگاهانش بی قيمه باشد پس چه دگر چه دارد.الهی ذليلم مکن به درد بی قيمگی که در حديث امده است قيمه قافش از قوتست و يايش از ياری و ميمش از مردانگی و هايش از هدايت!الهی قيمه خواهم و قدر دانمو قوت طلبم .خود چنان بساز اين معجزت که پای رفتن ذليل امده است از بی قيمگی!


۱-انرژی منفی که ميدونين يعنی چی؟ديدين با يه ادمايی طرف ميشين يهو انگار تمام نا و توش و توانتون ميره جاش غم و غصه و يرقان و سيفليس مياد.همون رو عرض ميکنم.حالا مخيله مبارکتون رو بکار بندازين و تصور بفرماييد اگه اين انرژی منفی مصادف بشه با يه فوق مازوخيست ازار طلب چه معجزهای از اب در مياد.مازوخيسته هی ميره خودشو ميچسبونه به ادم انرژی منفی دار و ارضا ميشه-از لحاظ روحی رو عرض ميکنم حالا اگه خودشو چسبوند جور ديگه ای هم ارضا شد من قويا تکذيب ميکنم و بی تقصيرم.


۲-خانمها و اقايان !من بی تقصيرم .من از هر چی مازوخيسمو انرژی منفی و کابوس زير شکميو غيرست حالم بهم ميخوره.به جای همش قيمه ميخوام.شما پيشنهادی ندارين.من حاضرم روح و جسم-اعم از قسمت فوقانی يا تحتانی- خودم رو بفروشم جاش يه خورشت قيمه مشتی بخورم اونجور که دلم ميخواد.فقط اگه مازوخيسمو و انرژی منفی قاطيش نشه


۳-يه فيلسوف هندی به اسم ماهاندرا يوشی گامی به شاگردش نصيحت ميکرد« چيزی که با رويا شروع بشه با کابوسم تموم ميشه.دو زار شعورم هر از چند گاهی بد نيست»به نظر من مرد داناييه.مگه نه؟

Sunday, April 3, 2005

سلام! اقای پرشين بلاگ!  حاج عموی صد ساله پدرم سوار به خر از تو سريعتره .خجالت بکش!يه نموره سرعت به هيچ جای خواهران و برادران محترم بر نميخوره.


۱-حالم از رييسی که موقع وبلاگ نوشتن بالای سر ادم مياد به هم ميخوره.مردک دارم وبلاگ مينويسم گمشو ديگه!!!!!!!


۲-يه مانيتور lcd از گلناز بهم ارث رسيده.بگين مبارکه


۳-عمق ظرف وجوديم به يه بند انگشت رسيده با يه غوره سرديم ميشه با يه مويز گرميم!اين عمق زپرتی هم برای من شده دردسر!


۴-روهام جان!نميدونم تا حالا خودتو کشتی يا نه ولی راستش رو بخوای نميتونم باور کنم کسی که به معجزه لحظات با طعم پفک پی برده باشه به اين راحتی دخل خودشو بياره


۵-همنام رو دوست دارم.بخونينش.برای اطلاعات بيشتر به آزاده بانو مراجعه کنيد.


تا بعد