Tuesday, May 13, 2014

آقا میرحسین

می‌گویند روز پدر است . به گمانم در سراسر این ملک یک‌نفر اگر لایق تبریک جمعی بابت چنین روزی باشد تویی... تو که پدر ما شدی در تاریک‌ترین روزهایمان، تو که کنج عافیت را رها کردی تا جلوی فاجعه‌ای را بگیری که حالا یک ملت با گوشت و پوست خود در حال تجربهء آن است. تو پدر ما شدی آقا میرحسین و بعد از سال‌ها مشعل‌دار امیدمان. با تو ما به راست‌گویی، به وفای عهد، به سربلندی باز امیدوار شدیم... با تو برای اولین بار این سی و چند سال به جای حرف و دروغ، عمل صالح و ایمان حقیقی را تجربه کردیم. با تو ما برای اولین بار این سی و چند سال مجاب شدیم که امید و ایمان خوب است حتی که اگر مومن نباشیم به آنچه که تو مومنی.
آقا میرحسین! گاهی از حصر حرف می‌زنند با فعل مجهول. انگار که نه حصر کننده‌ای هست و نه اختیاری در ید حصر شونده و فقط منجی از غیب باید بیاید و این بساط ننگین حصر را برهم زند. خنده‌ام می‌گیرد آقا، تو در این حصر کذایی، آزادتر از زندان‌بانان خودی که آنان به حصر تو مجبورند و برابر مقاومتت مغلوب. یک کلمه کوتاه آمده بودی خورشید در دست راستت بود و ماه در دست چپت و تو همچنان عهد نشکستی و آسودگی به بهای فروش عزت نخریدی.
آقا میرحسین! آنکه در حصر است زندان‌بان توست که ازهر سو می‌رود به اسم تو بر می‌خورد و از رسمت در هراس است. چگونه می‌شود معلم آزادگی یک ملت بود و در حصر ماند؟ چطور ممکن است ندید که پایداریت در سیاه‌ترین روزها چگونه ذره ذره آجرهای دیوار حصر را بر می‌دارد و آمر و عامل حصر هر دو، پای در گل مانده ناگزیر می‌شوند از گشایش، از تسلیم؟
پنج سال از آن خرداد غریب گذشت آقا و همچنان نامت سایه‌افکن بر هر واقعه و حادثهء جاری این مملکت است. اسمت بانی شعلهء امید است در دل ملتی که به منش تو دل بستند و رسمت نگهبان نیکویی‌هاست در زمانهء کمرنگ شدن فضایل
سخن کوتاه آقا... در میان این ملت اگر یک‌نفر زیبنده باشد برای تبریک روز پدر آن تویی، تو که حسرت گذشتهء مایی و برکت آیندهء ما... از تو حرف می‌زنم آقا میرحسین

Sunday, May 4, 2014

البته آن‌چه به جایی نرسد فریاد است

1- تیرماه سال نود دو، برندهء یک مناقصه شدیم در وزارت ورزش و جوانان به مبلغ یک میلیارد و یکصدو پنجاه میلیون ریال تمام. کالا تحویل و تایید فنی شد. دو ماه دیگر می‌شود سالگردش و اگر شمای خواننده یک ریال از آن پول را دریافت کرده‌اید بندهء کمترین هم پول گرفته‌ام. البته جای تشکر دارد که در تمام این مدت دوستان در وزارت ورزش با روی گشاده با من برخورد داشته و حتی عذرخواهی کرده‌اند. مورد داشته‌ایم شبیه این در شرکت مگاموتور که طرف مربوطه گفته به حراست می‌گویم راهت ندهند که ببینم چه غلطی می‌کنی
2- پانزدهم فروردین نود‌و سه، به شرکت انقال گاز قیمت داده‌ایم. دوست نازنین مسوول پروژه دیروز آمده تاییدیه داده، خدمت حضرتش عرض کردم دلار آن وقت بوده 3050، حالا شده 3350 و من باید به نرخ روز پول حواله کنم، نمی‌شود. خیلی شیک به من فرموده کالا را تحویل ندهی در تمام شرکتهای انتقال گاز‌ می‌گذارمت در لیست سیاه. من؟ تازه می‌خواستم برایش بگویم غیر از نرخ ارز، دولت تدبیر و امید ناگهان خوابیده و بیدار شده و تعرفهء واردات گمرکی برای 48 قلم کالا - از جمله تجهیزات کامپیوتری که وارد می‌کنیم - را از چهار درصد به هشت درصد افزایش داده یعنی صد در صد- همان بحث شیرین شیب ملایم و اینها- خب دوست گازی ما چنان گازی از روانم گرفت که زبانم بند آمد و کلام منعقد نشد
3- دو مناقصهء بزرگ در گمرک برنده شدیم به سال نود و دو. امسال رفتیم برای عید مبارکی، دوستان فرموده‌اند دیگه اینطرفا پیداتون نشه. عرض کرده‌ایم چرا؟ فرموده‌اند حراست شما را تایید نکرده، گفته‌ام مگر حراست تابحال با ما جلسه‌ای داشته یا ابهامی مطرح کرده یا مدارکی گرفته که به این نتیجه رسیده ما صلاحیت نداریم؟ فرمودند خیر ولی گفتند ندارید. خاضعانه عرض کردم امکانش هست با دوستان حراست جلسه‌ای داشته باشیم؟ فرمودند نخیر، همین
4- نکتهء بامزه‌ای هست در نظام مقدس جمهوری اسلامی: فرق نمی‌کند دولت اصلاح‌طلب باشد یا اصول‌گرا یا معجزه هزارهء سوم یا تدبیر و امید؛ در همهء این دولت‌ها بخش بدبخت خصوصی، مرغ عروسی و عزاست. سرمان را می‌برند و خیلی که نازنین باشند قبلش دوقطره آب می‌ریزند به حلقمان و می‌گویند ببخشید