Tuesday, October 14, 2014

ماهی و گربه

1- فیلم شهرام مکری، دیدنی بود. من کلا فیلم‌هایی را که بر مبنای خرده‌روایت‌ها پیش می‌روند، چندان دوست ندارم برای همین فیلم برایم خیلی جذاب نبود اما حتی آدمی مثل مرا صد و سی دقیقه سرجایش نگه‌داشت، بی آنکه حوصله‌ام سر برود یا کسل شوم
2-سانس یازده صبح سینما آزادی، شصت درصد ظرفیت سالن پر بود که خودش امیدوار کننده است. البته عمیقا مایلم آن سه دخترک حراف لعنتی ردیف جلو را از شمار تماشاگران کم کرده به خیل مردم‌آزاران بیفزایم. به اندازهء یک استادیوم صدهزار نفرهء مملو از تماشاچی، حرف زدند، بی‌جا خندیدند و به طور کامل ده دقیقه آخر فیلم را کوفت کردند بر من
3- اکران فیلم‌های مستقل گروه هنر و تجربه، یک فرصت است. از آن درهایی که باز شده ، یا در واقع حضرات به گشودنش وادار شده‌اند و به گمانم ما باید تمام سعی‌مان را بکنیم که باز نگهش داریم. شخصا تا بتوانم می‌روم سینما برای دیدن فیلم‌های این گروه
4- سینما آزادی. سینما آزادی؟ یک‌بار هم باید دلش باشد بنویسم از مکان‌ها که چطور باری از خاطرات بر سرت آوار می‌کنند و چه مجبوری جنگجویانه به سراغشان بروی تا زهرشان را کم‌کم بریزند و باز آن تو شوند... که سیاوش می‌شوی گاهی میان آتش یادها

No comments:

Post a Comment