ما نفرین شده ایم.ابتدا داغ سیاوش وادارمان کرد به سووشون،بعد تو سیاهپوشمان کردی در کربلا،زان پس دلمان گویی یکدم هم نیاسود.از فین کاشان بگیر تا باغشاه تهران،از اوین تا گوهر دشت ،دلخونی سنتمان شد و عزاداری رسممان.انگار مقدر شده برایمان تا عاشقان این دیار همه چون تو با پای خود به مسلخ بروند یا حسین!
هیچ عبارتی مناسب جال و هوای این پست پیدا نمی کنم چز تکرار این جمله که : ما نفرین شده ایم ...
ReplyDeleteمیدونستی توی يه شلمچه چند نفر يا از تشنگی تلف شدن يا زير خمپاره و گلوله تيکه پاره شدن؟ بيشتر از چهل هزار نفر
ReplyDeleteباز هم باز هم باز هم. باز شعر محبوبت رو رو کردی خان داداش
ReplyDeleteدو سه روزه برای دونستن عکس العملت نسبت به اين ايام بهت سر ميزنم... به دلم نشست..
ReplyDeleteوایییی....
ReplyDeleteدلخونی سنتمان شد و عزاداری رسممان...
ReplyDeleteآره ما نفرين شده ايم....و هر سال با عشق تکرار ميکنيم
ReplyDeleteقصه داره ...
ReplyDeleteمن هرچی فک می کنم درباره ی اين نفرين شدگی به نتيجه نمی رسم
ما چه کرديم؟جز نشستن گريه کردن گريه ديدن...
ReplyDeleteاگرچه حسين از عاشقان اين ديار نبود...اما سردمدار دنيا عشاق بود... کاش باشيم از اهالی اين ديار...
ReplyDeleteسلام امير ، نميدونم اين امدن من با اين همه غربت چرا همراه شده.
ReplyDeleteبه هر حال ارادتمندم.
استقلالی بودنت قبول لی اين رنگ آبی رو عوض کن تو رو خدا
ReplyDeleteسرکار خانم شريف!شرمنده من اين قالب رو خيلی دوست دارم.عوضش هم نميکنم.شما صبوری بفرماييد!
ReplyDeleteممنون امير جان
ReplyDeleteاستقلالی هستی؟(قدم رنجه شما رو نخواستيم!همين جا قد بز حسابمون کن و جوابمون رو بده!)
ReplyDeleteدوست ديوانه من!استقلالی هستم
ReplyDeleteببببببببببببببببببببببببببببببببععععععععععع هوووووووووورااااااااااا! بالاخره من جز بز حساب شدم! اميد است در مرحله بعدی جزو آدم ها حساب بشوم!
ReplyDelete