پیش نوشت:آن تروژانی که عرض کردم هفته پیش به کامپیوتر ما یورش برده بود و ما با توکل به ائمه اطهار از شرش در امان ماندیم انگار چهار قبضه کافر است و شان اولیالله را نمیشناسد.ابوالفضل(ع)خودش جزایش را بدهد در روز حشر.زد کامپیوتر ما را نفله کرد،این شد که گردون با یک روز تاخیر منتشر شد.شرمنده شما شدیم
کتاب هفته:استخوان خوک و دستهای جذامی،نوشته مصطفی مستور،نشر چشمه:کتاب مجموعه روایتهای در هم تنیده به ظاهر مستقلی دارد-از آن جور فرمهای نوشتاری که من دوست دارم-خود مستور نویسنده هم انقدر که من از روی خواندن آثارش شناخته امش آدم مذهبی عارف مسلکیست.مهمترین حسن کتاب و نویسنده بی شیله پیله بودنشان است.
شعر هفته:زیبا ترین دریا را/هنوز نپیموده اند/زیبا ترین کودک هنوز بزرگ نشده/زیبا ترین روزهایمان را/ هنوز ندیده ایم/و زیبا ترین واژه ها را هنوز برایت نگفته ام(ناظم حکمت،تو را دوست دارم همچون نان و نمک،احمد پوری)
فیلم هفته:کاپوتی:فیلم حکایت ترومن کاپوتی نویسنده و روزنامه نگار همجنسگرای آمریکاییست که در یک ماجرای قتل درگیر میشود...به چند دلیل از فیلم خیلی خوشم آمد:طرز روایت معرکه ای دارد،با فلش بک ها و فلش فوروارد های به موقع.بازی فیلیپ سیمور هافمن در نقش ترومن کاپوتی محشر است و از همه مهمتر با مقوله همجنسگرایی مثل یک راوی بی طرف برخورد میکند.
آهنگ هفته:نجوا-فرهاد مهراد:...چیدنی ها کم نیست/من و تو کم چیدیم/وقت گل دادن عشق،روی دار قالی/بی سبب حتی پرتاب گل سرخی را ترسیدیم...
وبلاگ هفته:کتاب های عامه پسند: نویسنده اش کتاب خوان حرفه ای است که به نظر بسیار هم خوش سلیقه است در معرفی کتاب.همین که گفتم خوش سلیقه است حتمن فهمیدید که در بسیاری موارد با من سلیقه مشترک دارد
پست هفته:این پست و این پست عمو علی در نامه های ایرانی
اتفاق هفته:همسر احمد باطبی که در گرگان دندانپزشک است و طرح میگذراند انگار ربوده شده،کسی خبر بیشتری از ماجرا دارد؟
سوالات سخت سخت می کنی، امیرخان! / در این جهنم دره چه کسی از چه و که خبر دارد؟ / "سمیه بینات" هم کنار بقیه! / ضمنن در مورد "کاپوتی" سخت موافقم / سینمای روایی قشنگی ست.
ReplyDeleteدوست داشتم شعرو
ReplyDeleteآره فکر کنم بيدارم!
ReplyDeleteاين تروجان يا تروايی کجايی بودش که يه روز ما رو از گردون دور کرد؟
ReplyDeleteقبل از هر چيزی توصيه ميکنم از آنتی ويروس NOD32 غافل نشو امیر خان...
ReplyDeleteاين وبلاگ داستانهای عامه پسند گمشده من بود.. ممنون به خاطر يادآوريش
ReplyDeleteمن هم همين قدر می دونم انگار همه همين قدر می دونند. اين دو تا آدم من نمی دونم تاوان چی رو دارند پس می دهند
ReplyDeleteسليقه ی اين هفته ات بسيار خوب بود.کتاب را قبلن خریده ام و هنوز نخوانده ام .ناظم حکمت محشره .فیلم را دوستان اگر لطف کننند مشتاق ام ببینم .آهنگ هم دقيقن بغض اين روز های منه. هر دو وبلاگی که گفتی را می خوانم .
ReplyDeleteو متاسفانه خبری ندارم بی بي سی به نقل از برادر خانم مفقود می گفت از طرق غير رسمی فهميده ايم خواهرم در بازداشت وزارت اطلاعات است ولی مسئولان قبول نداردند
سلام ... مرسی از گردون اين هفته ... برای اطلاعات بيشتر ژست آخر وبلاگ خورشيد خانوم رو بخون ... و گوش بد !!!
ReplyDeleteراستی می تونی يه سری هم http://jomhour.ir/ به اينجا بزنی ... کامل تر ...
ReplyDeleteمستور را از سايت ش ميشناسم . انگار باید خاندش .
ReplyDeleteزيبا ترين دريا ها را هنوز نپیموده اند ... چه ظریف !
فرهاد بی نظير . موسيقی آهنگ يک سو و اما شعر ش وزنه ای که نميشود ناديده ش گرفت سويی ديگر .
خوب وبلاگی ست وبلاگ هفته ات ميخانم ش .
چه حرف ها ميشه زد هم راه عمو علی . هم صدا و هم فکرش . بگذريم که که چند جای کوچک تاويل ش از مدرنيته نقض خود مدرنيته شده و پست مدرنيزم رو هم کلن نديده ... اما خب کف کردم از قلم روانش برای بيان فکرش بی پيرايه صريح شيرين و درد آشنا ...
آووووو!!!
ReplyDeleteچه سکوتی
ReplyDeleteامروز
گرفته
گريبانم را...
اين چند روز که نبودم چه اتفاقاتی افتاده
ReplyDeleteسلامممممممم بازم شعر هفته ات خيلی چسبيد
ReplyDeleteواي چقدر چيزهاي خوب اينجا بود و چقدر سخاوت در شماست بابت به اشتراك گذاشتن تمام اينها /سپاس.../ راستي ما چرا فكر ميكرديم اون فيلمه، فيلم عاطفي و لطيفيه؟ -بماند كه براي نيني توضيح دادم اون قسمتهاي خشنش راستكي كه نيست همش فيلمه-تازشم اگه واسه خانمهاي با نينيدار خوب نيست پس چرا اون خانومه با نينيش توش بودن؟!
ReplyDeleteاتفاقه هفته... آخه... اصلا نمیدونم به جز اون بقيهاش يه گنده قشنگه...
ReplyDeleteمن اين شعر رو اينطور شنيده بودم . زيباترين روزهايمان را هنوز زندگی نکرده ايم و زيبا ترين حرف حرفی است که هنوز برای تو نگفته ام ... اين ترجمه رو بيشتر دوست دارم .
ReplyDeleteمی دونی امير . من با دکتر بينات سالها قبل تو اتوبوس گرگان اتفاقی هم مسير شدم . اونوقتا تازه با احمد باطبی اشنا شده بود . واسه همين هربار خبری ازش می خونم واسه من ، نه يه خبر سياسی که يه جور داستان زنده و کاملا ملموسه . الان حسابی اعصابم ريخته بهم . چرا دست از سر اين خانواده بر نميدارند . چيزی که نمی فهمم اينه که اگه اينهمه ماجرای باطبی رو بزرگ نمی کردند و هربار هم با يه انگولک تازه هيزم به اتيش نریزند ضرر کمتری براشون نداره ؟!!!
ReplyDeleteالان خوندم که ازاد شده . پاک از دنيا عقبم (:
ReplyDelete