فیلمهایی هستند که باشکوهند: خوش ساخت و مستحکم و چنان بزرگ که هرگز از
آن تو نمی شوند، تو مال آنهایی نه بالعکس. در مقابل سینما فیلمهای صمیمی
دارد که پس از تماشایش حس می کنی انگار سناریوش را برای تو نوشته اند و
کارگردان آن را برای تو ساخته. فیلم جزیی از تو می شود و تو برای همیشه
گوشه ای از دلت را پیش آنها جا می گذاری. از این دستهء دوم دو سال پیش
تنها دو بار زندگی می کنیم را داشتیم، قبلترش شبهای روشن، شب یلدا و
امروز چیزهایی هست که نمی دانی...از سینما که آمدم بیرون همینطور یکبند
یاد پاریس تگزاس افتاده ام. نمی دانم چه رشته ای این دو فیلم را مثل
دانهء تسبیح در ذهن من به هم متصل کرده، این هم به گمانم از چیزهایی است
که نمی دانم
بدی شهرستانی بودن اینه که فیلم ها رو همزمان با شما نمی شه دید
ReplyDelete