Monday, January 23, 2012

در امتداد بدر و خیبر

با اولین نفرشان که حرف زدم چنان بغض در صدایم بود که گمانم حیوانکی خودش دلش سوخت و اصلن در انتهای گفتگو او بود که داشت مرا دلداری می داد که شرایط این طوری شده و من درک می کنم و اشکالی ندارد که دو ماه مانده به عید بی کارم کردید...به نفر چهارم که رسیدم دیگر قلقش دستم آمده بود و نشستیم مرتب و منظم به چانه زدن بر سر سنوات و غیره. یاد جورج کلونی افتادم که در فیلم آپ این د ایر از شرکتی به شرکت دیگر می رفت و کار ناخوشایند تعدیل نیرو را انجام می داد. به گمانم حاضر بودم پول بدهم کسی جز من روبروی این ادمها بنشیند و بهشان بگوید دیگر نیایید سرکار...آدم این کارها نیستم من، سختم بود، سختم شد     

2 comments:

  1. حمید میگه هر بلایی سرمون بیاد سر همه مون با هم میاد. نیرو تعدیل نمیکنیم

    ReplyDelete
  2. dashtam reader o zir o ro mikardam bas ke kasi up nemikone,
    chesham oftad be adresse ghabliton ke hanoz to listam bod.
    gometon karde bodam bad az filtering, ye search zadam o omadam in khonaton,
    khoshhalm ke hanoz hastin

    pas salam :)

    ReplyDelete