داشتم از استقامت کهن الگوی دمیتر حرف می زدم، اشاره کردم به مادران
میدان ماه مه در آرژانتین. به هزاران قربانی جنگ کثیف. بعد برای یک لحظه
بغض، نفسم را برید، اشک را دیدم که میان چشمهام خانه کرد و خشم،خشم سرکش
همهء جانم را پیمود...یک لحظه بود. لازم نیست انیشتین باشی تا بدانی زمان
نسبی است و بعضی لحظه ها چکیدهء یک عمرند...یک عمر بود آن لحظه، آن دم
کوتاه...لحظه ای که تاب خوردم میان خشم، میان اندوه، حسرت، امید...میان
هر آنچه فرق می گذارد بین زندگی و زنده ماندن
No comments:
Post a Comment