Monday, January 2, 2012

آندره برتون در کتاب معروفش نادیا سوال سختی می پرسد:من چه کسی هستم؟ حقیقتش این است که این سوال برتون، سردمدار سورئالیست ها، سوال پیدا و ناپیدای بسیاری از ماست. من کی هستم؟  موجودی که انسان می نامیمش،این کوه یخی که قله اش دیده می شود و بخش اعظم وجودش جایی میان تاریکی آبهای سرد اقیانوس است؛کیست، چیست و چگونه شکل گرفته؟از کجا آمده و به کجا می رود؟ آیا روند زندگی ما به گونه ای خاص هدفمند است؟ آیا پشت هر رنجی، پس هر شادی و شعفی دلیلی پنهان نهفته؟ آیا حتی وقتی کاملن بی منطق عاشق می شویم در سطح دیگری از بودن حکمتی در کار است؟ آیا انسان قادر به پاسخگویی برابر این سوالات هست؟
هشت سال پیش سرشار بودم از سوالاتی اینچنین. به نظر می رسید موفقیت پادزهری برای بی معنا شدن زندگی نیست، روابطم زنجیره ای سرشار از شکست بودند،هیچ چیز معنایی نداشت و... لازم نمی بود  نابغه باشی تا درک کنی حوادثی تکراری در زندگیت شکل گرفته اند که انگار به آنان دچار شده ای، دچاری که به جای عاشق این بار معتاد معنا می داد. در دل این تاریکی به واسطهء نازنین دوستی من با روانشناسی تحلیلی و عقاید و آرای کارل گوستاو یونگ آشنا شدم، عزیزترین معلمان زندگیم را یافتم و اندک اندک شاهد آن بودم که نور چگونه با دشواری راه می یابد میان فضاهای متفاوت زندگیم؛ که اگر هنوز رنج می کشم لااقل می دانم چرا
سه سال هست که سعی می کنم به قدر و قاعدهء خودم آیینه ای باشم برای نوری که دریافت کرده ام. از این راه دوستانی یافته ام، شادی و اندوه را لمس کردم و هر بار کنار دوستانم آموخته ام. این همه گفتم که بنویسم یکشنبه هجدهم دی ماه دورهء یک جدیدی را شروع می کنیم. شرط سنی حداقل 22 سال برای این دورهء جدید آموزشی یونگ، همچنان پا برجاست و جز این، فقط میل به آموختن است و تکاپوی یافتن معنا. هر که یارست قدمش بر سر چشم.
از طریق آدرس ای میل زیر پاسخگوی دوستان خواهم بود

No comments:

Post a Comment