روزی روزگاری دیروز: کانادا، نوشابهء شیرین زرد رنگی بود که با کیک میچسبید. از زمانی حرف میزنم که با بیست و پنجزار نوشابه و کیک میخوردی و عشرت میکردی. بعد ما مشغول زدن مشت محکم به دهان استکبار جهانی شدیم و دیگر نوشابه گیر نیامد، از این رو کانادا تبدیل به تصویری شد که از سریال تلویزیون داشتی: سرزمینی پر از برف، خرس و سرخپوست... کمی بعد ماجرا فرق کرد. همه داشتند میرفتند و کانادا سرزمین موعود بود، ارض مقدس، وطن دوم ایرانیان. چنان با شدت میرفتیم که تا تحقق شعار هر ایرانی یک خویشاوند در کانادا؛ چیزی باقی نمانده بود
بعد به گمانم مهاجرت کار دست کانادا داد. دولتشان شبیه دولت ما شد تا حدی که نقش مسکن بدبختیهای ملت همیشه در صحنه را ایفا کردند . ملت تا دلش از دولتمردانش میگرفت به یاد درفشانیهای نخست وزیر و وزیری امورخارجهء دوستان کانادایی میافتادند و از بار تنها بودنشان در مصیبت ، کاسته میشد. این بار کانادا نه سرزمین شیر و عسل و برف؛ که مسکن آلام مردمی بود.ء
ماجرا به اینجا اما ختم نشد. کانادا در سنهء 1392 خورشیدی بدل به رژیم شد: رژیمی پانزده روزه که رسمن کفارهء خوردنهای پانزده سالهء تو محسوب میشد؛ رژیمی که از آن جان به سلامت دربردن به اندازهء مهاجرت نکردن به کانادا برای نخبگان ایرانی دشوار گشت . کانادا بدل به چاقیار اینترنتی مردمانی شد که دلتنگی برای دوستان و اقوام مهاجرشان را از طریق خوردن یک لیتر آبمیوه طی رژیم کانادایی جبران میکردند
روزی روزگاری فردا کانادا بدل به چه خواهد شد؟ مساله شاید این باشد
No comments:
Post a Comment