برساختن این دوگانۀ ما و آنها، رایجترین شیوۀ
گریختن از مسوولیت جمعی در پدید آمدن نابسامانیهای فعلی است. آنها بودند که
انقلاب کردند، آنها بودند که از دیوار سفارت بالا رفتند، آنها بودند که اعدام
کردند، آنها بودند که باعث جنگ شدند، آنها بودند که... یکجایی باید کوتاه بیاییم
دیگر نه؟ این ملیونها نفر آدم در تظاهرات خیابانی که همش آنها نبودند، بودند؟ این
هزاران نفری که پشت دیوار سفارت در دوران گروگانگیری کارنوال شادی راه میانداختند
و خواهان اعدام انقلابی دیپلماتها شده بودند اگر ما ملت نبودیم پس که بود؟ آن همه
فشار از پایین که خواهان اعدام ساواکی، ارتشی، کارخانهدار، سرمایهدار و تقریبا
هر که جز ما بود، از خارجه که شکل نگرفت، گرفت؟ همین ما شهروندان خون به جوش آمدۀ
کف بر دهان بودیم دیگر نه؟
متهم ساختن دیگری، مقصر پنداشتن همسایه، حکایت
کردن از تباهی آنها؛ تنها راهی برای گریز از مسوولیت ماست. ما که فرصت بختیار را
جدی نگرفتیم، ما که از بازرگان حمایت نکردیم، ما که از محمد خاتمی گذشتیم، ما که
همین حالا هم به جای نگاه به آینده در پی
تسویه حساب با گذشتهایم. خبر خوب این است که ما تا حد زیادی تغییر کردهایم. رنج
این سالیان، خیلی از ما را به این نتیجه رسانده که باید تغییر کنیم، باید چیزی را
درون خویش دگرگون سازیم، باید این دوگانۀ ما و آنها را از میان برداریم. ما همان
آنهاییم. ما مسوول این شرایطیم و ما نیز میتوانیم به تدریج بهبودی ایجاد کنیم.
از انقلاب 57، سی و هفت سال گذشته، گمانم وقتش
است مسوولیت بپذیریم. قبول کنیم هر انقلابی، نه فقط ساختارهای بیمار که تمام
ساختارهای یک جامعه را بهم میریزد، شخم میزند. جامعه شبیه یک ساعت شنی، برعکس میشود
و بازندۀ بزرگش طبقۀ متوسط است. گمانم وقتش است که ما جملگی تا مغر استخوان ضد
انقلاب باشیم و برابر هر دگرگونی دیگری شبیه آن تجربه در این ملک بایستیم، ایران
تا چند نسل طاقت آشفتگی مشابه رویداد پنجاه و هفت را ندارد. سعید حجاریان را به
یاد میآورم که در آن روزهای ناامیدی اصلاحات دوم خرداد، گفته بود اصلاحات مرد،
زندهباد اصلاحات. حق داشت به گمانم، اصلاحطلبی تنها راه نجات ماست، تقدیر ما و
تصویر رستگاری ما.
No comments:
Post a Comment