یک جایی مسکوب در سوگ هوشنگ مافی نوشته:« هوشنگ احمق! چرا مردی؟»...دیدم الان فقط میخواهم یقهات را بگیرم و از تو بپرسم آخر رفیق من چرا مردی؟...خب البته بابت این سوال چندان توقع جواب ندارم. جفنگ بافتن است که فرض کنم احاطه شدن این روزهایم با مرگ، فقط به رفتن تو ربط دارد. باورت میشود که شد یک سال و نیم؟ گمانم فقط دلم برایت خیلی تنگ شده. چند روز دیگر میشود جام جهانی. چهار سال پیشتر همین روزها چله نشستم پیش تو، مست کردیم، فوتبال دیدیم، کری خواندیم، غصه خوردیم...فینال را یادت هست وسطش هر دو خوابمان برد و صبح دربهدر دنبال این بودیم که بفهمیم برنده کیست؟ یادت هست لابد. من کلا این روزها به همین یاد است که دل خوش کردهام
No comments:
Post a Comment