رضا رو خیلی وقته میشناسم.دقیق بگم براتون از ۱۴ بهمن ۱۳۷۴.ما یک جمع تقریبن عجیب غریب بودیم که بین ما عجبا و غربا، رضا جدن فصل نوینی در ادبیات متفاوت بودن محسوب میشد.پارسال سر کلاس یونگ که ناهید برایمان از آرک تایپ جادو گر گفت و اینکه این آرک تایپ در وجه مثبتش حد کمال زندگی انسانیه فهمیدم رضا به طور کاملن غریزی،آرک تایپ جادوگر درش بسیار قدرتمنده و برای همینه که این همه دنیاش با ماها متفاوت میشد بعضی جاها!
مسیر زندگی من رو ازین جمع جدا کرد تقریبن.موندند ۲-۳ دوست خیلی صمیمی که میدیدمشون مدام و چند دوستی مثل رضا که هرچند دیدار هامون کم بود اما همیشه پیگیر حال و روزشون بودم.میان این بگیر و ببندهای زندگی،شنیدم که رضا عاشق شده و بعد ازدواج کرده.مشتاق بودم ببینم دل رضای ما رو کی برده و این توفیق دست نداد تا عصر پنج شنبه افتخار آشنایی شایسته بانو رو پیدا کردم.شایسته ای که مثل اسمش شایسته است واقعن!
نکته ای که خیلی به چشمم اومد این بین،رضا بود و فرقش با دوران قبل.برقی در چشمهاش بود و مهری که اگر بچشم نمیدیدم تصورش هم برام سخت بود.اما رضا،فرق کرده بود و کاملن شده بود رضای شایسته.برای اولین بار پای رضا رو روی زمین دیدم و انقدر عشق بین این دو نفر پیدا کردم و انقدر مهر در شایسته که پای رضا رو روی زمین نگه داره ولی زمین گیرش نکنه.
دلاشون همیشه به شادی کنار هم و مهرشون روز افزون
پی نوشت:خوش بودم ۵ شنبه.خوش بودم از خوشی رضا و شایسته،از بودن با دوستان ماندنیم اما کلید این خوشی نه در گفته های بالا که در برق چشمان بی بدیلت بود وقتی سرم را کمی به راست میچرخاندم و عشق میدیدم دردانه من!
خوبه که نج شنبه دوسن داشتنی داشته ای.
ReplyDeleteامید که باز هم تکرار بشه.
کمی به راست؟؟؟
ReplyDeleteآی داشتم می ترسيدم که نکنه جادوگر قصه ات خراب کرده باشه شکر که ختم به خير شد وگرنه من هميشه دلم برای آدم خوبها و خاصها نگرانه
ReplyDeleteاينم لينکش:
ReplyDeletehttp://www.iransong.com/song/23964.htm
کمی به راست رو بنده مدرک دارم .... رو کنم ؟
ReplyDeleteچقدر قشنگ و لذت بخشه ديدن خوشبختي ديگران.
ReplyDeleteسلام. اميدوارم که همه همين جوری عاشق باشند !!! اينم يا عشق هاي اين دوره ! که فقط اسمش عشق هست!!! به وبم سر بزنين خوشحال ميشم....
ReplyDeleteتا باد چنين بادا
ReplyDelete