اتفاق خوبی که حس می کنم جدیدن برایم افتاده،یک جور برقرار کردن ارتباط با بدن است،یعنی انگار بدنم دارد با من حرف می زند.دارم سعی می کنم هوشیارانه زبان بدنم را دریابم.یعنی بفهمم وقتی گردن درد می گیرم منظورش چه است،وقتی تپش قلب،وقتی سر درد یا هنگامی که غرق عرق می شود؛ هر بار و در هر حال چه می خواهد و چه می گوید...لذت خوشایندی دارد کشف اینگونه ماجرا.
الان که تقریبن و گاه به گاه می فهمم بدنم چه می خواهد و چه می گوید از خرد عمیقش واقعن تعجب می کنم...انگار به طور غریزی در هر لحظه می داند چه چیزی برای آدمی صحیح است،کاش یاد بگیرم بیشتر با بدنم در ارتباط باشم
منظورم خواندنش بود ارباب.. والا شما کاملا در نوشتن از بدن خودتان محقید:-دی
ReplyDeleteکاش همه مان یاد بگیریم که دایره ارتباطاتمان با محیط پیرامونمان را افزایش دهیم
ReplyDeleteمن که تا حالا هیچی از زبون اش نفهمیدم!
ReplyDeleteارباب به جان خودم این بدن نویسی و بدن گویی و بدن شناسی تا موقعی که بدن بدن یه جنس موافق باشه برای من یکی حکم شکنجه رو داره! فذا استغفرالله ربی...
ReplyDelete