Thursday, April 30, 2009

شفافیت

من قهر نکرده ام با خودم.یادم هم نرفته وبلاگ نویس و خوانندگان وبلاگش، دارای حق به گردن همند.قصد ننوشتن هم ندارم.اصلن امیرحسین اگر ننویسد انگار تمام نقطه های اسمش را باد برده و جایش هیچ نشانده...اصل واقعه این است که دیدم تازی باسکرویل درونم با چه قدرتی دارد زوزه می کشد،می خواهد بدرد،رذل باشد...خون می خواست تازی باسکرویل!


و من زورم کمتر از او بود.در آن لحظه ها می شد رذل باشم،بد باشم و رنجم را کلمه کنم و سمت کسی شلیک تا دلم خنک شود و بارم سبک؛اما نمی خواستم،نمی خواهم.می دانم بعضی شلیک ها خیلی زود کمانه می کنند و باز می گردند سمت دل خود آدم.در واقع رعایت دل خودم را کردم و سکوت تنها راه حل من بود برای گذر از بحران تا زمان یاریم کند و افسار تازی دوباره بدست من افتد.


هر وقت آماده باشم که بی بغض،بی غرض،بی حرص بنویسم،دوباره می نویسم.از ته دل امیدوارم که آن روز در همین نزدیکی های باشد چون دلم برای نوشتن،برای اینجا و برای همه شما تنگ شده است


باقی بقایتان!


پی نوشت:به لطف رویای عزیز،در روزنامه مفخمشان می نویسم.از سایه ها،از سرزمین سایه ها

10 comments:

  1. اومدم بنویسم که مگه بازسازی یک نفر چقدر طول میکشه که دیدم پست جدید گذاشتی و البته نه برای ادامه بلکه برای تائید سکوت. این سکوت قابل احترامه هر چند که عادت کرده باشیم روزی چند بار به اینجا سر بزنیم و اغلب هم دست خالی از اینجا نمیرفتیم. شاید تقصیر خودت باشه که خواننده هاتو بد عادت کردی. مسلما این خواننده ها از شما انتظار دارن زود تر از آدمای دیگه به حالت معمول برگردید.
    پس منتظریم و باز هم روزی چند بار این صفحه رو باز میکنیم به امید خوندن مطلب جدید. از اون مطلب های امیر حسینی با نقطه های پر رنگ...

    ReplyDelete
  2. کاش زود همین نزدیکی ها باشد.,

    ReplyDelete
  3. همین که الهام خانم فرمودند!

    ReplyDelete
  4. ما همچنان منتظر می مونیم. ولی یادت باشه قول دادی برگردی

    ReplyDelete
  5. آرمان آریاییApril 30, 2009 at 9:32 AM

    سلام..زود برگرد..حسش نیست بیایم ببینم آپدیت نکردی!...به امید فردای روشن برای من، تو و تمام مردم دنیا

    ReplyDelete
  6. اینوقتا اگه دلمون هواتو کرد و خواستیم یه  زنگی بزنیم که میشه..هوم؟؟

    ReplyDelete
  7. من دلم گرفت از سکوت اینجا. با بغض با غرض با حرص... هرچی که باشه حداقل شور زندگی توشه. خوب همیشه که نباید بی بغض و بی غرض نوشت. این جوری بودن هم حالتی از روزهای زندگی آدمه. یعنی باید این بغض رو با سکوت خفه کرد ؟ :(

    ReplyDelete
  8. و چه دشوارند لحظه لحظه ی روز هایی که سکوت تنها راه حل می شود... می بینی روزگار را؟...

    ReplyDelete
  9. امیدوارم شمارش معکوس این لحظه های سنگین زودتر به پایان برسد...چشم براه تو نشسته ایم.

    ReplyDelete