Sunday, August 10, 2014

از لباس‌ها و خاطرات

لباس‌های خیلی قدیمی، اندازه‌ام شده‌اند باز. لباس‌ها را دست کم نگیر، آنها تاریخچه‌اند. در تار و پود هر لباسی نخ فقط نیست، خاطره است، یاد است و خواستن. که گاهی پیراهنی را طلبیده‌ای به هوای یاری، گاهی به تنت نرفته چون دردی را به یادت آورده، گاهی تنگ شده که یعنی رها کرده‌ای خودت را حالا از شادی یا اندوه، گاهی به تنت گریه می‌کند شاید چون قبلش دلت آن روزها را گریسته... لباس‌ها را دست‌کم نگیر، آنها فقط پوشاک نیستند، آیینهء تمام‌نمای خاطرات گذشته‌اند، خاطرات نگذشته... گاهی که زیر بار خاطرات خمیده‌ای همیشه لباسی هست که گریستن را واجب کند، پیراهنی که لبخند به لبت بیاورد، کفشی که خشمگینت کند ، بالاپوشی که ذره ذره حقارت در جانت بریزد و... جهان لباس‌ها جور لعنتی با یاد آدمیان گره خورده‌اند. جور لعنتی لعنتی
گاهی هم هست لباس‌های خیلی قدیمی می‌شوند پناهگاه، که حصار تو هستند برابر تندبادهای یاد که به برکت‌شان از زندان خاطره می‌گریزی و بعد با خودت فکر می‌کنی چه خوب که لباس‌های خیلی قدیمی، دوباره اندازه‌ام شده‌اند

No comments:

Post a Comment