علی بن حسين مسعودي، از مورخان و جغرافي شناسان بزرگ اسلام در قرن چهارم، در كتاب «مروج الذهب» مي نويسد: «مردي از اهل كوفه در موقع بازگشتن از صفّين سوار بر شتر به دمشق آمد. يكي از مردم شام با وي درآويخت و گفت: اين ناقه كه بر وي سواري از آن من است كه در جنگ صفين به غارت رفته و در دست تو افتاده است. نزاعشان بالا گرفت و نزد معاويه رفتند. مرد دمشقي پنجاه شاهد آورد كه اين ناقه مال اوست (در زبان عرب ناقه به شتر ماده گويند) يعني گواهي دادند اين شتر ماده مال اين مرد شامي است. معاويه هم به حكم شهادت پنجاه نفر مزبور، حكم داد كه ناقه (يعني شترماده) مال مرد دمشقي است و فرد عراقي را مجبور كرد كه شتر را تحويل وي دهد. مرد عراقي گفت: خدا خيرت دهد! اين شتر ناقه نيست جمل است (يعني ماده نيست، نر است)! معاويه گفت: حكمي داده ام و برگشت ندارد! بعدها كه مردم متفرّق شدند مرد كوفي را خواست و به او گفت: شترت چقدر قيمت داشت؟ و آنگاه بيش از قيمت شتر به او پرداخته و به او گفت: براي علي عليه السلام خبر ببر كه من براي جنگ با وي صدهزار مرد دارم كه ناقه را از جمل فرق نمي گذارند
از دیروز که محو رشادت یاران بسیجی خویشم که چطور دلاورانه دل به دریای خطر زده و تابلوی نوفللوشاتو را از جا کنده ،به امید حق محو میفرمایند ؛ ذهنم مشغول این حکایت مسعودی است. یعنی یکنفر آنجا نبود که برایشان بگوید فرق دارد فرانسه با فرانسه گاهی؟ عکسهای کتاب تاریخ را هم تماشا نکردهاند اینها؟ قدمگاه حضرت امام ره را اینطور مچاله کردن آنی هم دلنگرانشان نمیکند؟... اینها به کنار، رفقای بالا واقعا دلهره ندارند بابت رها کردن جماعتی که بین نوفللوشاتو و شارلی ابدو فرق نمیگذارند؟
دو سال دیگه هم گذشت. عجیبه که هر دفعه که میام هنوز مینویسی. دیگه باید سنت رفته باشه بالا. مگه آدما تو اون سنم میتونن وبلاگ بنویسن؟ دیگه تموم شد.ایران نیستم که بخوام ببینمت. از این به بعد دو سال یه بار که میام اینجا باید فکرکنم یه چیز جدیدی بنویسم. کاش میفهمیدم چی از جونت میخوام که هر دو سال یه بار تو ذهنم تکرار میشی و چرا با اینکه کامنت هام هیچ وقت جوابی نداشته بازم میام اینجا و چیزی مینویسم؟ قطعا دنبال جواب نمیتونم باشم. پس دنبال چی ام؟ ناله مرغ سحر
ReplyDelete