1-آیا ما به تمامی شکستخوردهایم؟ از ما که حرف میزنم به میلیونها ایرانی معترض به نتیجۀ انتخابات هشتاد و هشت اشاره میکنم. شش سال و یکروز بعد از آن عصر جمعۀ پر از اضطراب، حالا شاید دقیقتر بتوان به آن تجربه نگریست.
2- سبزها برای همیشه خیال خام ملتی متشکل از رعایای گوش به فرمان را دفن کردند. در روزهای پس از انتخابات، اتاق فکر جریان تندرو میپنداشت با زهرچشم گرفتن از دانشجویان و مطبوعات؛ هرگونه مخالفت را در نطفه خفه میکند. آنها هنوز در عصر دوم خرداد به سر میبردند ما اما فرزندان زمانۀ خویش بودیم. تجربۀ دوران اصلاحات به ما آموخته بود که دیگر رعایایی خموش نباشیم و همچون شهروندانی پرسشگر عمل کنیم. ما سوال کردیم رای من کجاست؟ ما پدر را به چالش کشیدیم بیآنکه بخواهیم پدرکشی کنیم. از همان روز تا همیشه ما دیگر شهروندانی صاحب حقیم نه رعایی مکلف.
3- ما مرد نقاش را فقط به خیابان نیاوردیم، مرد نقاش در انتها یکی از ما شد. کمتر از این حرف زدهایم. از یاد میبریم که میرحسین موسوی آن روز که در مسجد نازیآباد اعلام کاندیداتوری کرد تفاوتهایی شگرف با مردی داشت که بعد از عاشورای هشتاد و هشت به استبداد دینی تاخت. ما شهروندان پرسشگر، شریفترین چهرۀ سیاسی ایران امروز را در خواستههای خویش تعمید دادیم تا او به نمادی برای آینده تبدیل شود. در دورانی که سید محمد خاتمی، به رغم محبوبیت، نمادی ناکاراست، حضور میرحسین برای ما تصویری از آینده است. نمادها جان جهانند، اگر محمد مصدق تا همیشه نماد استقلالطلبی ایرانی است، میرحسین موسوی نویدبخش رویای ایرانی است که در آن آزادی و دین، ایرانی بودن و مسلمانی، توسعه و فقرزدایی، نه در جدال، که تقویت کنندۀ یکدیگرند. جنبش سبز با از آن خویش ساختن مرد نقاش، صاحب چشماندازی روشن برای فردای ایران است.
4- جنبش سبز در تصویری کلان، خواهان بازگشت عقلانیت به ادارۀ کشور، تعامل سازنده با جهان، توسعۀ اقتصادی و فضای باز سیاسی و فرهنگی بود. حالا شش سال پس از آن خرداد دشوار، دولت میانهروی حسن روحانی، با وجود تمام مشکلات در همین جهت حرکت میکند و از حمایت بسیاری از متنفذترین حامیان جبهۀ رقیب نیز برخوردار است. اکنون، خواستههای اساسی سبزها به نوعی اجماع ملی تبدیل شده است. از یاد نبریم که در سال 88 به دو ملت بدل شده بودیم، دوپارۀ متخاصم با خواستههایی مجزا، یک بستر و دو رویا؛ اما اکنون جز بخش کوچکی از جامعۀ ایرانی، رویای سبزها به آرزوی تمام این ملت بدل شده است. همیشه پایگاه رای محمود احمدینژاد را شهرهای کوچک میدانستند اما در سال نود دو، حسن روحانی توانست بخش عظیم رای این مناطق را به خود اختصاص دهد. بخشی از این دگرگونی، قطعا ناشی از پایداری شهروندان پرسشگری بود که بدنۀ جنبش سبز را تشکیل میدادند.
5- اگر تجربۀ جنگ، به هر دشمن متجاوزی فهماند که ایرانیان در دفاع از میهن خویش جدی و جنگجویند، اگرحضور مردمی آن روزها بیمهای برای مرزهای ایران است حضور شهروندان معترض جنبش سبز هم نوعی بیمه برای تداوم و سلامت انتخابات در ایران است. جنبش سبز به باندهای تندروی درون حاکمیت نشان داد، روز انتخابات میتواند ماهها به درازا بکشد و هزینۀ سنگینی برای متجاوزان به حریم صندوقهای رای در پیداشته باشد. میوۀ بذری که سبزها در سال 88 کاشتند، به سال نود دو در روزهای انتخاب حسن روحانی چیده شد. جنبش سبز به گمانم تا همیشه ایدۀ کمهزینه بودن حذف صندوقهای رای را از سپهر سیاسی ایران، محو کرد.
6- سبزها از طریق گذشتن از خیال انتقام، با عدم توسل به خشونت، با رفتار مدنی و متمدن؛ صاحب برتری اخلاقی بر رقیب خویش شدند. عبور بدنۀ جنبش سبز از تلۀ تحریم انتخابات نود دو، این روزها آثارش را به تدریج هویدا میکند. دولت محمود احمدینژاد یکبهیک، سردمداران خویش را به جرم فساد مالی، اختلاس، جاسوسی و غیره، در زندان میبیند، در نتیجه بدیل دیگری در سطح جامعه جز خواستههای جنبش سبز وجود ندارد. بلوغ سبزها با شرکت در انتخابات سال نود دومتجلی شد و ریشهدار بودن جنبشی را نشان داد که از خیابان به خانهها پناه برد تا با کمترین هزینه زندگی را جایگزین مبارزه کند و همچنان به اهدافش برسد.
7- جنبش سبز به ظاهر شکست خورده است: انتخابات تجدید نشد، فعالان سبز هنوز در زندانند، حصر ظالمانۀ رهبران جنبش همچنان باقی است اما با این حال شش سال و یک روز بعد، همچنان گفتمان سبز زنده و جاری است، روز به روز توافق بیشتری بر سر آن در سطح ملی شکل میگیرد، بر عزت رهبرانش افزوده میشود، یاد رنگین شهیدانش همچنان بر زبانها جاری است، خواستههایش به تدریج در حال پیادهسازی است، کسی دیگر شک ندارد دستدرازی به صندوق رای میتواند تا چه پایه پر هزینه باشد و... بله ما به ظاهر شکست خوردیم اما در دل آن شکست به پیروزی درخشانی دست یافتیم، ما دیروز را رها کردیم تا فردا را به دست بیاوریم، ما مرد نقاش را تکثیر کردیم، ما مرد نقاش شدیم. سالها بعد شاید در کتابها بنویسند شکست خوردگان آن سال، سرافرازترینِ فاتحان بودند.
No comments:
Post a Comment