Monday, April 24, 2006

هوا را از من بگير،خنده ات را نه

اتفاقاتی هستند که وقتی رخ ميدهند انگار همه بار جهان بر دوش آدميست و اتفاقاتی هستند که وقتی به وقوع میپيوندند انگار ميشود همه بار جهان را به دوش کشيد.لبخند تو بی اغراق مصداق حالت دوم است.دلم برای شادی مسری صدايت تنگ شده بود بانوی من!


پی نوشت:عنوان، اسم مجموعه شعری از پابلو نروداست به ترجمه احمد پوری!

حيف از الپر

علی پيرحسين لو(الپر) :اين هفته از چند نفر مختلف از دوستان شنيدم كه يك حضرت آقايي كه اينجا تا توانست از نام جنبش دانشجويي نان خورد و حديث استخدام او در شركت تابعه بنياد مستضعفان و حقوق يك ميليون توماني و عروسي آنچناني‌اش شهره اهل مطلب در تهران است، برداشته...


دو سه روزيه که دارم اين جنجالی که علی پيرحسين لو با نوشتش در مورد علی افشاری راه انداخته پيگير ميشم.جدا از درست يا غلط بودن کلام-که در موردش حرف دارم-سبک برخورد اقای پير حسين لو با مساله بسيار زننده بوده که چون خودش در پست بعديش به اين اعتراف کرده با اون هم کار ندارم.گلايم از خودمون به عنوان ادمايی که لااقل خودمون رو روشنفکر فرض ميکنيم اينه که اخه چرا برای بررسی يه ادم به جای نگاه کردن به حرفش و نقد حرفش ميشينيم پيشينه و گذشتش رو بررسی ميکنيم؟بابا يه حرفی يا درسته يا نه،چکار به اجداد گويندش دارين.يادتونه در مورد تسلط افکار چپی به جنبش مدرن روشن فکری تو ايران نوشتم اين هم دقيقا از اثار نامبارک همون قضيست.ادم ياد تخريب شخصيت های استالينی ميفته وقتی بعضی ازين نقد ها رو ميبينه.افشاری هر چه که نباشه سابقه زندان انفرادی و هزار هزار مشکل مشابه داره که من خودم حتی فکر نکنم از پس تحمل يه روزش بر بيام مگه اينکه اقای پير حسين لو معتقد باشه علی افشاری به جای سلول انفرادی تو اوين مثلا در يکی از هتل های بنياد داشته حقوق ميليونيش رو خرج ميکرده!!!


پی نوشت ۱:اين بين بسی لذت بردم از واکنش همسر علی افشاری.چقدر عاليه که همسر ادم اينطور تو هر شرايطی کنار ادم باشه و کار که به بحران ميرسه بازي«من که گفته بودم»راه نندازه.


پی نوشت ۲:من صراحتا اقرار ميکنم علی افشاری برام شخصيت دوست داشتنيه و برای دفاع ازش يقه هم جر ميدم.اقلش برای من اينه که حتی يه تجمع دانشجويی رو در حدفاصل سالهای ۷۶-۷۸يادم نمياد که رفته باشيم و فحش خورده باشيم و کتک هم ايضا و علی افشاری کنار بچه ها نبوده باشه...پس همراه ميشم با همسرش هانيه و عرض ميکنم تولدتون مبارک آقای افشاری!

Sunday, April 23, 2006

شطحيات دلتنگی

ذهنم دارد غرق ميشود بين گردابی از کلمات و حس ها...همين طور ميروند و می آيند و مينويسمشان و پاکشان ميکنم...کارهای تلخی هستند که بايد انجام شوند.کارهای لعنتی هستند که بايد رو در رويشان بايستی.زخم های کوفتی هستند که مثل طوق لعنت هميشه به گردنت آويزانند!


يادم باشد من قويتر از مشکلاتم هستم.يادم باشد راه هزار فرسنگی هم با يک قدم شروع ميشود.يادم باشد خدايی هست جايی همين نزديکی ها!يادم باشد وسيع باشم و تنهاو سر به زير و سخت!


پی نوشت  سانچويی:قربون اون قواره مثل تخته سنگت برم ارباب يادت باشه پيشواز نکبت نيومده هم نری.راستی ارباب:تو خودت شير و پلنگی!تو خودت جوجه نهنگی!توی اين آوار الطاف!بشکنی مايه ننگی...

Saturday, April 22, 2006

چرا خوشبينم؟

مهدی عزيز در باب شرايط روز کشور از من پرسيده بود که هنوز هم خوشبينی؟جواب من قاطع و واضح است:بله!اجازه بديد برای بررسی چراييش يه شبيه سازی مختصر رو با هم مرور کنيم:


در سال ۱۹۴۹ ميلادی انقلاب کمونيستی در چين به رهبری صدر مائو به پيروزی رسيدو جمهوری خلق چين تشکيل شد.در سال۱۹۶۶ رهبران کمونيست به اين نتيجه رسيدند که انقلاب چين از مسير اصليش فاصله گرفته و بايد دوباره انقلابی رخ بده.کتاب سوزی ها، تبعيد ها،اعدام ها و حذف بسياری از بلند پايگان حزب از ارکان اين انقلاب دوم بود که انقلاب فرهنگی نام گرفت و با شعار بازگشت به ارزش های اصيل انقلاب مطرح شد.جالبه بدونين در ميانه اين تندروی شديد داخلی روابط با آمريکا دوباره احيا و بر قرار شد.نيکسون به چين سفر کرد و بسياری تحريم ها وضع شده عليه اين کشور لغو شد.بعد از ده سال در سال ۱۹۷۶ با شکست کامل سياست های انقلاب فرهنگی و به يمن خلا قدرت بعد از مرگ مائو و چوئن لای-نخست وزير چين-تنگ شيائو پنگ-از رهبران ميانه رو تر چينی-اعاده حيثيت شد و به عنوان نخست وزير قدرت رو به دست گرفت و روندی اغاز شد که امروز چين رو به اژدهای اقتصاد جهان تبديل کرده...


حال بياين به ايران امروز برگرديم.۲۷ سال بعد از انقلاب سيستمی روی کار مياد که مثل همتايان چينيش شعار بازگشت به ارزشها رو سر ميده،سيستم برای اولين بار برای مذاکره و برقراری ارتباط با امريکا تمايل نشون داده،سياستمدارانی ميانه رو مثل خاتمی و هاشمی به حاشيه رونده ميشن و...من به جد معتقدم که اين اخرين موج تلاش تندروهای جمهوری اسلامی محسوب ميشه و با پايان اين دوره عصر ميانه روی اغاز خواهد شد.انقلاب مجدد ايرانی بسيار خفيف تر از نمونه مشابه چينيشه که به مقتضيات زمانه برميگرده،رهبران ميانه رو هنوز برخی مراکز قدرت رو دراختيار دارن و...ازين رو من مطمئنم زمان اين شبه انقلاب از مشابه چينيش کوتاه تر و حداکثر به اندازه عمر يک دوره حکومت اقای احمدی نژاده.فکر ميکنم از سردی روابط با امريکا کاسته ميشه و....


اما ما درين دوران بايد چه بکنيم؟دورانی که سخته و روزهای سخت تری رو هم در پيش داره.جواب اين سوال هم به نظر من فقط يک کلمست:زندگی!ابراهيم نبوی ميگفت «اپوزيسيون حکومت هاي ديکتاتوری زندگيه».منم به اين حرف باور دارم.نه بايد نا اميد و افسرده دل شد و نه بايد تن به حرکتهای راديکال داد.هر حرکت راديکالی فقط به تشديد راديکاليسم حاکم بر جامعه منجر ميشه و بازخورد وحشتناکی رو به دنبال خواهد داشت.بايد صبور بود و زندگی کرد.در برابر جلو کشيدن رو سری ها ايستاد،وبلاگ ها رو نوشت،فيلم های روز دنيا رو ديد و دست به دست کرد،صدای موسيقی رو بلند و بلند تر کردو...عاشق شد!


شايد خيلی ها تون به اين راه حل بخنديد اما ارجاعتون ميدم به انقلاب جاز در اروپای شرقی کمونيستی در دهه هفتاد ميلادی.بهتون قول ميدم اين سيستم به قدری ناکاراست که به سرعت انتی تز خودشو به جامعه مسلط ميکنه.پس صبور باشيد و اميدوار!


پی نوشت:دوست يا دوستانی که به اسم گمنام کامنت ميذاريد:اولا جدا اينطور ناشناس کامنت گذاشتن رو نميدونم تعبير به چه بکنم؟ثانيا يه وقتايی لحن کامنتاتون از ادب خارج ميشه.ثالثا اگر يک بار ديگه به هر نحوی از انحا پيشنهاد کارجمعی يا هر اقدام تحريک کننده ديگه ای رو اينجا مطرح کنيد به جد کامنت هاتون رو پاک ميکنم.

Friday, April 21, 2006

توفان آبی

تيم ما قهرمان ميشه/خدا ميدونه که حقشه/به لطف يزدان و بچه ها/استقلال قهرمان ميشه/تيم ما قهرمان ميشه...


بچه ها که ميدوند دور زمين تا جشن قهرمانيشان را با صد هزار استقلالی دو آتشه تقسيم کنند تصاوير مثل پرده سينما از جلوی چشمم رد ميشود:آن روز شوم در انزلی و اشکهای از سر ياس،شکست در اهواز و تقديم قهرمانی به پاس،سجده های شکر فرهاد کاظمی در آزادی بعد از تحقير شدن ما در فينال جام حذفی،تماشای جشن قهرمانی فولاد در فصل قبل و ...چهار سال تمام دستمان از جامی کوتاه ماند که به اقرار دوست و دشمن شايسته ترين تيم برای تصاحبش بوديم-انصاف بدهيد کدام تيم به جز استقلال تمام اين سالها را در کورس قهرمانی حضور داشته؟


حالا  اما ما جايی هستيم که بايد باشيم:استقلال قهرمان ايران است و من و ما احساس سربلندی ميکنيم.تيمی داشتيم که ميشد لحظه به لحظه به آن افتخار کرد.وحيد طالب لو که با مهار پنالتی دايی همان روز اول به ليگ اعلام کرد ما قهرمانيم.پيروز قربانی که نمايش شجاعتش در برابر پاس در دور رفت هرگز از خاطرم محو نميشود.حاج محمود فکری که با اقتدار تيم را رهبری کرد.مجتبی جباری که گمشده سالهای اخير استقلال بود.سياوش اکبرپور که لحظه ای کم نميگذاشت و رضا عنايتی ماشين گلزنی مستداممان که با شکستن رکورد اقای گلی فرشاد پيوس رونقی ديگر به جشن قهرمانی بخشيد:حالا رکورد گلزنی در ليگ در کف با کفايت يک آبی پوش است!


حالا خيز بر ميداريم برای آسيا!سال آينده جشن قهرمانی را با امير قلعه نوعی و اين بار در آسيا ميگيريم.چنين باد!

Thursday, April 20, 2006

سگان هار:بی قلاده، بی بند

همين امشب بود...خانه دوستی بوديم در سعادت اباد.حدود۱۲ از خانه بيرون زديم برای کمی قدم زدن و بعد به خانه رفتن.سر خيابان که رسيدیم همهمه بود و صدای گريه زنانه و بيشتر از ۴ ماشين نيروی انتظامی.جلوتر رفتيم تا ببينيم چه خبر است اما باورش سخت بود انچه که ديدم و شنيدم.دخترک به زحمت ۲۰سال داشت و يک دست هم نداشت.شيراوژنان مدعی بسيجی بودن به رهبری فردی به اسم حسن سعيدی که به سردمداری حسينيه سعادت اباد معروف بود مسلح به چوب و چماق به پيتزايی کوچکی درمنطقه چنان حمله برده و امر به معروف کرده بودند که انگار با سپاه تفنگداران دريايی امريکا طرف شده اند.به قول عطاملک جوينی در وصف حمله مغول:«آمدند و کشتند و بردند و سوختند».هر انکس که پای گريختن داشت گريخته بود اين طفلک و چند نفر ديگر به جای همه شامل رافت اسلامی برادران دلاور بسيجی نما شده بودند.بعد از يکساعت هنوز تن دخترک ميلرزيد و هق هق ميکرد.پليس امده بود و طبق معمول اين موارد همه ضاربين يکدفعه غيب شدند.حتی سردسته شان که گرفتار پليس شده بود ناگه از درون ماشين نيروی انتظامی غيب شد.زندان جای يک مشت غرغروی روشنفکرنمای از خدا بی خبراست نه جای...آدم گاهی از انسان بودنش خجالت ميکشد و ازينکه همين هوايی را استنشاق ميکند که اين حيوانات ددمنش دو پا...


سگ هار اگر گزيد و دريد برش حرجی نيست که ذاتش درنده و شقيست اما گناه اين سبوعيت به گردن کسانيست که سگ را باز کرده اند و سنگ را بسته اند.هنوز رسما اول ارديبهشت نشده پدر بی حجابی را دراورده ايد.خجسته باد بر شما و قهرمانان همرزمتان اين محو ضربتی بی حجابی و فساد در ايران زمين!


پی نوشت۱:همين امروز بود انگار که نميدانم چرا از خلال اين چند پست اخر بوی شر به مشامم رسيد.با خودم فکرکردم چند صباحی کمی مدارا کنم تا ارام تر شود فضای اين قاب آبيم...اما لحظاتی هست که ساکت بودن فقط باعث ميشود صبح ها وقتی از خواب بر ميخيزی و ميخواهی صورتت را بشويی از شرم نتوانی به چهره ات در ايينه نگاه کنی.


پی نوشت ۲۷:۲ سال است که اين راه ها را مکرر رفته ايد.از روسری يا توسری گرفته تا انواع و اقسام پاکسازی ها  و پاکرانی ها.از اسيد پاشی گرفته تا تيغ کشيدن به صورت زنانی که جرمشان اين بود که بدون هماهنگی باشما زيبا بودند.کجا را گرفته ايد؟يک لحظه فکرکنيد اين نسلی که امروز برای زجردادنش سينه سپرميکنيد فرزندان شمايانند،به مدرسه ها و دانشگاه های شما رفته اند،راديو وتلويزيون شما را تحمل کرده اندوبه انحا مختلف مفعول مغز شويی های مکرر شما بوده اند.اگر با همه اينها هنوز هم برای به صراط مستقيم اوردنشان نياز به قشون کشی هايی مثل انچه که امشب ديدم است پس هزار هزار بار وای بر شما!


پی نوشت ۳:بسيج هنوز در ذهن من يعنی محمدجهان آرا،يعنی حاج ابراهيم همت يعنی باکری ها يعنی ...بخاطر خدايی که بعيد ميدانم اعتقادی به ان داشته باشيد از لجن مال کردن هر چيز عزيزی که که در حافظه مان از تطاول شما در امان مانده بپرهيزيد.مباد چنان کنيد که مايوس از ظهور کاوه، از خداوند اسکندری بخواهيم!

آرامش در حضور ديگران

(پس يعقوب به پسرانش گفت):من از عنايت خداوند چيزی ميدانم که شما نميدانيد.سوره يوسف/آيه ۸۶


وسط اين اوضاع به هم ريخته داخلی و خارجی نميدونم از دست اين قلب مطمئن و روح آرام بايد عصبانی باشم يا خوشحال؟هی بهش ميگم آقا جان!يه نگاه به دور وبرت بنداز الان توبايد عصبی باشی،بايد نگران باشی و...اما شازده عين خيالش نيست که نيست.هی بنده عرض ميکنم داداش من اين يه نموره غير طبيعيه ميفرمايند برو کنار بذار باد بياد.همينه که هست.حالا اين حس ششم ما خوابش برده يا ديده از بس اوضاع قمر در عقربه گفته چرا خودمو خسته کنم يا چيزی ميدونه که من نميدونم الله واعلم!


پی نوشت سانچويی:ارباب!به باکره مقدس قسم تو اسکيزوفرنی حاد داری.برای اثبات اين حرف فقط پست قبليت رو با پست فعلی مقايسه کن.ما تو اسپانيا کسی رو که روزهای زوج پاچه همه دنيا رو بگيره روزای فرد از قلب مطمئن حرف بزنه.يه هفته داس کاپيتال بخونه هفته بعد قران، ميگيريم ميفرستيم تيمارستان البته برای سلامتيش هم دعا ميکنيم اما رسم ايرانو نميدونم.


پاسخ اميرانه:سانچو جان نترس!تو ايران هر کس اسکيزو فرنی،کيش شخصيت،سندرم گزند و تهديد و ازين کوفت و زهر مار های با کلاس داشته باشه ميشه وزير و وکيل.