مهدی عزيز در باب شرايط روز کشور از من پرسيده بود که هنوز هم خوشبينی؟جواب من قاطع و واضح است:بله!اجازه بديد برای بررسی چراييش يه شبيه سازی مختصر رو با هم مرور کنيم:
در سال ۱۹۴۹ ميلادی انقلاب کمونيستی در چين به رهبری صدر مائو به پيروزی رسيدو جمهوری خلق چين تشکيل شد.در سال۱۹۶۶ رهبران کمونيست به اين نتيجه رسيدند که انقلاب چين از مسير اصليش فاصله گرفته و بايد دوباره انقلابی رخ بده.کتاب سوزی ها، تبعيد ها،اعدام ها و حذف بسياری از بلند پايگان حزب از ارکان اين انقلاب دوم بود که انقلاب فرهنگی نام گرفت و با شعار بازگشت به ارزش های اصيل انقلاب مطرح شد.جالبه بدونين در ميانه اين تندروی شديد داخلی روابط با آمريکا دوباره احيا و بر قرار شد.نيکسون به چين سفر کرد و بسياری تحريم ها وضع شده عليه اين کشور لغو شد.بعد از ده سال در سال ۱۹۷۶ با شکست کامل سياست های انقلاب فرهنگی و به يمن خلا قدرت بعد از مرگ مائو و چوئن لای-نخست وزير چين-تنگ شيائو پنگ-از رهبران ميانه رو تر چينی-اعاده حيثيت شد و به عنوان نخست وزير قدرت رو به دست گرفت و روندی اغاز شد که امروز چين رو به اژدهای اقتصاد جهان تبديل کرده...
حال بياين به ايران امروز برگرديم.۲۷ سال بعد از انقلاب سيستمی روی کار مياد که مثل همتايان چينيش شعار بازگشت به ارزشها رو سر ميده،سيستم برای اولين بار برای مذاکره و برقراری ارتباط با امريکا تمايل نشون داده،سياستمدارانی ميانه رو مثل خاتمی و هاشمی به حاشيه رونده ميشن و...من به جد معتقدم که اين اخرين موج تلاش تندروهای جمهوری اسلامی محسوب ميشه و با پايان اين دوره عصر ميانه روی اغاز خواهد شد.انقلاب مجدد ايرانی بسيار خفيف تر از نمونه مشابه چينيشه که به مقتضيات زمانه برميگرده،رهبران ميانه رو هنوز برخی مراکز قدرت رو دراختيار دارن و...ازين رو من مطمئنم زمان اين شبه انقلاب از مشابه چينيش کوتاه تر و حداکثر به اندازه عمر يک دوره حکومت اقای احمدی نژاده.فکر ميکنم از سردی روابط با امريکا کاسته ميشه و....
اما ما درين دوران بايد چه بکنيم؟دورانی که سخته و روزهای سخت تری رو هم در پيش داره.جواب اين سوال هم به نظر من فقط يک کلمست:زندگی!ابراهيم نبوی ميگفت «اپوزيسيون حکومت هاي ديکتاتوری زندگيه».منم به اين حرف باور دارم.نه بايد نا اميد و افسرده دل شد و نه بايد تن به حرکتهای راديکال داد.هر حرکت راديکالی فقط به تشديد راديکاليسم حاکم بر جامعه منجر ميشه و بازخورد وحشتناکی رو به دنبال خواهد داشت.بايد صبور بود و زندگی کرد.در برابر جلو کشيدن رو سری ها ايستاد،وبلاگ ها رو نوشت،فيلم های روز دنيا رو ديد و دست به دست کرد،صدای موسيقی رو بلند و بلند تر کردو...عاشق شد!
شايد خيلی ها تون به اين راه حل بخنديد اما ارجاعتون ميدم به انقلاب جاز در اروپای شرقی کمونيستی در دهه هفتاد ميلادی.بهتون قول ميدم اين سيستم به قدری ناکاراست که به سرعت انتی تز خودشو به جامعه مسلط ميکنه.پس صبور باشيد و اميدوار!
پی نوشت:دوست يا دوستانی که به اسم گمنام کامنت ميذاريد:اولا جدا اينطور ناشناس کامنت گذاشتن رو نميدونم تعبير به چه بکنم؟ثانيا يه وقتايی لحن کامنتاتون از ادب خارج ميشه.ثالثا اگر يک بار ديگه به هر نحوی از انحا پيشنهاد کارجمعی يا هر اقدام تحريک کننده ديگه ای رو اينجا مطرح کنيد به جد کامنت هاتون رو پاک ميکنم.