صدای باران می آید.پنجره را باز می کنم و نفس می کشم.عمیق و عمیق تر،دقت کرده ای باد به وقت باران،چه بو های غریبی را با خودش به مهمانی شامه ات می آورد؟بوی کودکی،خاطره،دلتنگی.باران که می بارد،باد قاصد بی رحم عمیق ترین زخم های روح آدمی است انگار...بوی باران می آید
هوا تاريك شده باران به شدت در حال باريدنه من مي رم كنار پنجره
ReplyDeleteايستاده نظاره گر قطرات باران، باز رعدوبرق مهيب... چه طراوتي چقدر دلم مي خواد برم زير
باران، هوا بوي بارون مي ده بوي تن اون... بوي خاك بلند شده، من غرق گذشته هاميشم،
چه روزايي بود اما، اما نبايد بنالم ؟ از چي؟ از كي؟ اصلا براي چي؟...
متن از من نیست
پستتون رو با صدای بلند کنار پنجره ی رو به باران بلند بلند می خوانیم و لذت می بریم ارباب...
ReplyDeleteباروون یعنی من هستم.,
ReplyDeleteبرای بعضی زخم برای بعضی مرحم
ReplyDeleteوای که درسته این حرفت
ReplyDeleteباران که می بارد ...
ReplyDeleteتک تک لحظه های بارون و دوست دارم..
ReplyDelete