Wednesday, December 24, 2014

تاراندنِ تاریکی

آخرین اپیزود  سیزن چهارم شیم‌لس. فرانک گالاگر که از بیماری صعب‌العلاجش جان سالم به دربرده، می‌رود لب دریا، مشتش را به سوی آسمان می‌گیرد و می‌گوید« همین بود؟ همهء زورت همین بود؟ برای کشتن یه گالاگر باید خیلی بیشتر رو کنی لعنتی» 

گاهی جهان وقیحانه بی‌رحم است. سخت می‌گیرد بر تو، امیدوارت می‌کند که ناامیدت کند. گرمت می‌دارد که سردت کند، که بشکندت. باید بدانی سر اگر خم کنی، گام بعدی زانو زدن است، تحقیر شدن... چشم‌درچشم شر، دندان‌بردندان ساییدن از خشم و سرود ستایش زندگی سردادن از سویدای جان... گاهی زندگی بی‌رحمانه وقیح است و تاریکی در کمین؛ وسیع باید بودُ تنها، سربه‌زیر و سخت... مانند ببری در جنگل



اینو یه آدمی که دلش گرفته بود برام نوشت


* وسیع باش و تنها سربه‌زیر و سخت: سهراب سپهری، شعر بلند مسافر
** تنهاترین انسان دنیا سامورایی است، مانند ببری در جنگل- سامورایی- ژان پیرملویل

No comments:

Post a Comment