Tuesday, April 17, 2007

پروسه رشد فرديت۶

حالا شاید مهم این باشد که چطور با این ندای والد(خانواده،سنت،عرف،مذهب)برخورد کنیم و چطور عقاید و علایقمان را بسنجیم و ببینیم به خودمان تعلق دارد یا به والد؟به عنوان شروع میتوانید در مورد همه بنیانهای فکری و احسایتان یکبار دیگر دقیق شوید و ببینید اولن از لحاظ احساسی ایا با وضعیت امروز شما سازگارند و در چهارچوب عقل سلیم،روحتان را راضی و خشنود میسازند و ثانین این باورها را از صافی منطق و عقل امروزینتان بدون تعصب بگذرانید و بینید چیزی که به آن باور دارید آیا با اندیشه امروز شما سازگار است؟

مثلن فرض کنید فردی دوران تحصیل کارشناسی را پشت سر گذاشته و قصد شرکت در آزمون کارشناسی ارشد را دارد.اینجا این عمل براحتی میتواند قضاوت شود که اولن ایا فرد واقعن دلش میخواد در این ازمون شرکت کند و در مقطع بالاتر ادامه تحصیل دهد؟یعنی این کار او را خوشحال تر از قبل خواهد ساخت یا اینکه صرفن چون میپندارد کارشناسی ارشد گرفتن چیزی از مقوله واجب است مبادرت به این کار میکند؟همچنین فرد میتواند از لحاظ منطقی بررسی کند که آیا ادامه تحصیل در این رشته از لحاظ عقلی مزیت و سودی در جهت برنامه های اینده خواهد داشت یا خیر؟فکر میکنید چند درصد از ما از یک لیسانس ناراضی تبدیل به یک فوق لیسانس ناراضی میشویم صرفن چون ادامه تحصیل تبدیل به یک چشم و همچشمی در جامعه روز ما شده و والد بابت آن امتیاز میدهد؟

ممکن است بعد از گذراندن عقاید والد از این دو صافی دل و عقل به این نتیجه برسید که این عقاید منطبق با امروز شما بوده و صحیحند.اینجاست که عقاید والد نه محصولی وارداتی و اجباری که پدیده ای درونزا و متعلق به شما خواهند بود که عمل به انها نه تنها تضادی در روحتان ایجاد نمیکند بلکه موجب خشنودی عمیق درونی خواهد شد.

انسانی که دست به این غربال نزند و خود و سایه هایش را نشناسد،دیر یا زود در خواهد یافت که عمر از نیمه هم گذشته و او هرگز انچنان که باید و میخواسته زندگی نکرده است.در فلان رشته تحصیل کرده چون خانواده اش میخواستند،ازدواج کرده چون جامعه تاهل را بر تجرد مقدم میشمرد،مشغول به کاری شده چون مجبور بوده معاشش را تامین کند و...هرچه میزان فاصله بین این اتفاقات و خواسته های روح بیشتر باشد طغیان و انتقام ان نیز شدید تر است و حاصلش:خشم،افسردگی،حسرت،نفرت از خودو...میباشد

این نکته هم مهم است که در هر حال،سالک مسیر خودیابی،باید به مسوولیتهایش پایبند باشد و چنان حرکت کند که ضمن حفظ حریم شخصیش،هنجار های جامعه را هم تا سر حد امکان به چالش نگیرد.شخصن بر این باورم که در مسیر رشد فردیت،تا انجا که ممکن است باید از صرف انرژی بیحاصل روی جزئیات و علنی کردن جدل با سنت تا انجا که ممکن است پرهیز کرد تا آدمی بتواند ارنرژی حیاتی خود را برای مبارزه در موارد ضروری نگاه دارد

فردا برایتان چند مثال از زندگی خودم در مورد تضاد والد-بالغ میزنم

9 comments:

  1. سوسن جعفریApril 17, 2007 at 12:29 PM

    هوم ..

    ReplyDelete
  2. هوم!!!جالب بود.

    ReplyDelete
  3. چه کار خوبی می کنی بلند فکر می کنی . آدم خودش را دوره می کند

    ReplyDelete
  4. بهش گفتم : مثلا اگه من نتونم برم تو وبلاگم اون ديگه مشکلی نداری؟ یا اگر میل باکسم باز نشه یعنی منو خیلی دوست داره؟ یا ...خیلی از این چیزا .....قربان دستتان ميشه رو اين قضيه هم چون با مطالعه هستين يه نظر مبسوطی در يک پست بنويسين .

    ReplyDelete
  5. خواندنش خالی از لطف نيست....با خودم آشنا تر شدم ......ممنون ....

    ReplyDelete
  6. فکر کنم فريبا بايد درباره ی انطباق از من بپرسه نه تو ! چون من مطرح کردم ش ...

    .

    فقط لطفن نه تو کامنت دونی م

    .

    ReplyDelete
  7. ما همچنان با اشتیاق منتظر مثال هايتان هستيم

    ReplyDelete
  8. چه کنيم با اين تضاد ها؟

    ReplyDelete
  9. من می خوانمت اميری..........پيوسته و مداوم!

    ReplyDelete