Tuesday, March 16, 2010

مراعات مار

مار بودم امروز. از آن مارها که باید نیش بزنند تا سبک شوند، که نیش زدن‌شان از سر ناچاری است برای خلاصی، نه بخاطر آن لذت رها کردن سم در رگ دیگری...انقدر خراب بودم که حتی دو ساعت سرپا با آدمی حسابی در مورد تاریخ سینما حرف زدن یا تماشای فیلم خوب مانی حقیقی هم آرامم نکرد...مار بودم امروز


آمدم خانه و داشتم توی دلم غرغر می کردم که هر آدمی باید کسی را داشته باشد که این‌جور وقت‌ها برایش درددل کند و او هم بلد باشد حرفی نزند فقط گوش بدهد و بداند که خودت همه‌ی حرف‌ها را بلدی و الان کمک نمی خواهی یا راهنمایی یا نقد، فقط همدلی لازم داری...میان همین طلبکار بودن از جهان؛ یادم آمد که ازصبح همین طور خزیده‌ام و گزیده‌ام. ب، صاد و آ را چند نوبت در شرکت، آزاده و ت و میم را تلفنی در خانه. بد‌اخلاقی کرده‌ام، بد‌دهنی، بهانه ‌گیری، پرخاش؛ اما حتی یک مورد هم کسی جوابم را نداده، همه با من راه آمده‌اند. بعد فکر کردم چه خوب که آدم‌هام هوایم را دارند، که مراعاتم می کنند... مار هم اگر باشم، مار خوشبختی‌ام من.

6 comments:

  1. کافه اسپرسوMarch 15, 2010 at 7:02 PM

    بر حال هر ادمی به یک سطل اشغال دل و مغز محتاجه، کنار هر دیواری اشغال ریختن بی فرهنگی!

    ReplyDelete
  2. خوب ما همه به نوبه خودمون هم مار شدیمو و اینو می فهمیم.

    ReplyDelete
  3. این منطقی ترین ماری است که من مار دیده ام/.

    ReplyDelete
  4. تلخی این روزها امیرحسین!!

    ReplyDelete
  5. بی ربط با این پست .... با عرض معذرت
    نسیم بیداری خریده شد و خوانده شد و خیلی متاسف شد!....
    با این مطالبی که در مورد اقتصاد و فرهنگ و هنر نوشته شده بود به کلی از آبادی و آزادی ایران نا امید شدم
    کتاب روح پراگ, فوق العاده بودو همین طور مقاله شما در موردش

    ReplyDelete