Wednesday, November 19, 2014

زیبایی

زیبایی خلاقیت آدمی را زایا می‌سازد. در پرتو حضور امر زیبا؛ تو نه فقط قادر که گاه ناچاری به بازآفرینی زیبایی. زیبایی سرشارت می‌کند، وامی‌داردت که جهان را زیبا ببینی، زیبا بنویسی، زیبا بیاندیشی. زیبایی خودش را تکثیر می‌کند، از دل خودش اوج می‌گیرد و بیش می‌شود. بی‌هوده نیست که در اساطیر یونانی؛ آفرودیت ایزدبانوی توامان زیبایی و خلاقیت است. 
زیبایی زمان را متوقف می‌کند. در محضر امر زیبا، تو چشندهء جاودانگی هستی، آنِ نازنین زیبایی، زمان را مه‌آلود و ساعت را سردرگم می‌کند. ساعتی، ثانیه‌ایست و دقیقه‌ای، عمری
زیبایی رقیقت می‌کند. وادارت می‌کند به عاطفه، به خندیدن، به گریستن. زیبایی بیرونت می‌آورد از آن حصار جعلی هویت که چون تار تنیده‌ای دور خودت. زیبایی تو را تو می‌کند، خویشتن خویش، آن که در حقیقت هستی... زیبایی وا می‌دارد تو را که زایندهء خویشتن باشی، که زندگیت بشود ترانه و تو شاعر شعر زندگیت شوی؛ که باز از آنِ خویشتن باشی، غربتت تمام و جانت پربرکت
زیبایی...

که چشم‌هاش می‌کشت تو را و زنده‌ات می‌کرد زیباتر؛ گونه‌هایش به رنگ سیب سرخ حوا بود و فتوای جنونی متبرک می‌داد و آن بازی نور و سایه روی صورتش، روز و شبت را پرمعنا می‌کرد

No comments:

Post a Comment