Saturday, December 27, 2014

پلهء آخر

تا بحال ندیدمش. دوستی وبلاگی به آن معنای کامنت‌گذاشتن و غیره هم بین ما نبوده، سرنوشتش برایم مهم است اما. فرض کن جنگی را پیش می‌برد که تو در آن باخته‌ای، پیروز شدنش تسلای شکست توست انگار که هی ببین می‌شود نباخت... گمانم این‌جا را نخواند حتا دیگر. خواستم برایش ای‌میل بزنم، آن‌قدری نمی‌شناسمش که بدانم خوشحال می‌شود یا غمگین. 
بماند یادگار اینجا، که دلم پیش دلت است، رنجت را می‌فهمم، به تجربه برایت می‌گویم عقب‌نشینی کن، بگذار کمی بیشتر زمان بگذرد، هی از زخم زنده پوست برندار. زمان بده عزیز زمان بده و سکوت کن. جایی ننویس که کسی بخواند، حرفی نزن که کسی بداند. سکوت سخت است در این ایام اما سکوت کن...غرورت زخمی است و من می‌دانم غرور زخمی با دل‌تنگ آدم چه می‌کند اما طاقت بیار و بگذار مه زمان، زخم را کمی کم‌رنگ کند عزیز
کاش زود خبرهای خوب از تو داشته باشم و دلم خوش شود به خوشیت دختر جان


1 comment:

  1. هر کسی اینو نمی‌دونه: غرورت زخمی است و من می‌دانم غرور زخمی با دل‌تنگ آدم چه می‌کند
    در واقع تاحالا کسی رو ندیده بودم که اینو بدونه یا بدونه و براش جمله داشته باشه

    ReplyDelete