من باید شاعر میشدم تا اندوهت را تشبیه میکردم به ابرهای تیره بارانزا که باشکوهند و نفسگیر. من باید شعر گفتن میدانستم تا برایت مینوشتم لبخندت از پس آن اندوه تا چه حد خود خود خورشید است، نورانی و گرم.
شاعر نیستم و تو باید به همین «دوستت دارم» ساده اکتفا کنی جان دل. تسلایم بشود آن که تو خودت از جنس شعری. «دوستت دارم» مرا میشنوی و میدانی حرف حرفش به اندازه اندوهت عمیق است و پابهپای لبخندت پر نور
دوستت دارم
No comments:
Post a Comment