اين شبها قبل ازينکه نرگس شروع بشه و ميليون خلق ايرانی چشم بدوزن به صفحه تلويزيون تا درس اخلاق بگيرن،من گير سه پيچ ميدم به سانچو که بيا رولت روسی بازی کنيم.دفعه اول فکر ميکردم بزنه زيرش و شيون راه بندازه که از بابت همه ارباب هاش بد شانسی آورده و ...اما خيلی خونسرد قبول کرد،هر دفه همين کارو انجام ميده.اول خودش به سمت مغزش شليک ميکنه و بعد خيلی خونسرد رولور رو ميگيره سمت من و ميگه نوبت شماست ارباب!شليک اول رو طاقت ميارم اما نوبت دوم ميزنم زير گريه.سانچو نگاهی بهم ميکنه که هم توش ملامته هم دلسوزی-هر چند دوتاييش خيلی هم با هم فرق نميکنند-بعد فقط ميگه ارباب!ارباب!بهش ميگم:ببين دفعه ديگه حق نداری بازی رو بهم بزنی،هر اتفاقی که افتاد تا اخر بايد بازی کنيم.فهميدی سانچو؟خيلی قاطع و اروم ميگه بله ارباب!و من همون لحظه تو دلم خدا خدا ميکنم که سانچو اين حرف رو جدی نگيره...
پی نوشت :در پوستين خلق به روز شد
من که آنچنان آلرژی دارم به اين سريال مزخرف نزديک های پخشش که ميشه بی اختيار هر چی دشمنی با اين و اون دارم مياد جلوی چشمم با اين که نگاه نمی کنم . خوبه تو باز يه سرگرمی داری !
ReplyDeleteنمرديم و يه دفعه هم ما اول شديم . خدايا شکرت
ReplyDeleteچه می چسبه تند تند کامنت بذاری
ReplyDeleteالبته اگه پرشين بلاگ همچين اجازه ای بده که الان من اين اجازه رو دارم انگار
ReplyDeleteاين سريال عبرت آموز همه جوره محشره.. شيرجه زدنش وسط انرژی هسته ای.. بچه ی نسرين که ۸ ماهه به دنيا اومده و اندازه يه بچه يه سالس...
ReplyDeleteخوشحالم كه در نديدن و تنفر از اين سريال تنها نيستم. و اما بازي كه بازي نيست و آن را گريز هم نه...ميرسد؟
ReplyDeleteآخرش که خيلی خونينه .... حالا تو به کنار اون بيچاره چه گناهی کرده از دست تو ؟
ReplyDeleteباز من شما دوتا رو تنها گذاشتم بازی های خطرناک کرديد دهه. اون رولت هم بگذارید تو یخچال هوا گرمه خراب می شه می خورید مسموم میشید دهه تر
ReplyDeleteنهم شهریور ماه، سالروز پیوستن صمد به ارس.
ReplyDeleteياد شکارچی گوزن افتادم و اون صحنه ء بی نظير بازیِ آخر
ReplyDeleteنگران تو و سانچو هستم بد جور. آخر ِ اين همه فيلم ديدن اين هم ميشه ديگه. آخه تو اين بازی رو از کجا ياد گرفتی ؟ حالا نميشه يه بازی ديگه؟!
ReplyDelete...
دوم اينکه نوشته ات حرف نداشت. انقدر حس توش بود که نمی دونم بجز اينکه:« معرکه نوشتی!» چی بگم.
يه استحکام عميق در عين آسيب پذيري. محکم بمانی رفيق. اميد من به سانچوست. خدا کند عقلش برسد چطور از تو مواظبت کند.
من البته بدون نگاه به سريال، کامنت پايينی رو نوشتم چون در واقع به آخر اين پست که رسيدم، اولشو فراموش کرده بودم. راستی حيف نيست يه همچين پست قوی ای و یه همچین حسی حروم اين سريال بشه؟
ReplyDeleteمن نميدونستم اين سرياله درس اخلاق ميده... چه حيف شد... نميشه بگيم از اول پخش کنن منم درس اخلاق بگيرم..آخه تازه گی همه بهم ميگن چه بد اخلاق شدی....
ReplyDeleteو راستی يه چيز ديگه اين بازی رولت رو کجا بايد ياد بگيرم؟ اينم از توی همون سرياله؟
می خوام پست های بلند رو از اين به بعد توی اين وبلاگی که لينکش رو گذاشتم بنويسم . نظرت چيه؟
ReplyDeleteممنونم از لطفت...با سلام.
ReplyDeleteبا اطمینان دلم می خواد منم به مغزم شلیک کنم.
ReplyDeleteمراقب سانچو باش...
ReplyDeleteگل پسر .. چطوری تو؟ ببينم .. چن وقتی ميشه از بانو تو پستات خبری نيس .. همچنان منتظر توقف سيکل نوشته هات روی ژست بانو هستم ...
ReplyDeleteژست=پست
ReplyDeleteخوب عزیز، نرگس نگاه نکن، گلوله هات رو هم هدر نده :)
ReplyDeleteتو که تفنگ و يه دانه تير داری.بهتر نيست به جای بازی راشن رولت بری اين شوکت رو بکشی!!!
ReplyDeleteراستی ۲ سال پيش در خارج از ایران موقعيتی پيش اومد که بتونم رولت روسی بازی کنم . بی تعارف خامه!!!! نکردم.(دیدمت دقیقا جربان رو تعریف می کنم)خيلی بازی باحاليه به شرطی که بازيگرش خودت نباشب
ReplyDeleteاز رولت روسی بيشتر از سريال نرگس متنفرم .
ReplyDeleteامير عزيز
ReplyDeleteسلام . می بينم که اعتراض های جنابعالی به ثمر رسيد و روزنامه شرق با چند روز تاخير در صفحه ۲۲ تاريخ ستون سمت چپ با عنوان اشتباهات تاريخی يه پيغام غلط کردم گذاشته که البته در زير لوای اين اشتباه فاحش تاريخی نه تنها سوزن که جوال دوز رو کرده تو تن مردم و خودش هم که ... خود دانی ! راستی می خواستم بهت پيشنهاد کنم مقاله جعفر نوابی که کاملا در حمايت از حزب توده نوشته شده روهم ورقی بزنی تو همون صفحه ۲۲ . جالبه . فقط من موندم که اين احزاب در مورد درک وشعور و دور از جوون فهم اين ملت چه برداشتی دارن . جوون خودت اگه گرفتی منم روشن کن .
يا حق
يه چی بگم:
ReplyDeleteاون پست من اصلاْ تلخ نبود امير. تازه کلی هم شاد بودم و اون را نوشتم. تو چطور همچين چيزی ازش استنباط کردی؟
راستی سلام.
ReplyDeleteمن از رولت شکارچی گوزن خوشم اومد صحنه آخرش جدا شاهکاره.. از اين ها گذشته مگه رولت رو نمی خورن!؟
ReplyDeleteها ا ا ا ا ؟
ReplyDeleteزدی به باقاليا . چه خبر که روسيه و رولت و ها ؟ ها ؟ ها ؟
امير جان در پاسخ کامنت چند وقت پيشت اينا رو پيدا کردم :
ReplyDelete۱- روانشاسی تحليلی يونگ / دکتر فرزين رضاعی / انتشارات ارجمند
۲- يونگ / ترجمه ء دکتر حسين پاينده / انتشارات نشر طرح نو
توضيح : کتاب اول خيلی تخصصيه و برای کسی که با اين مباحث آشنا نيست ممکنه نامفهوم باشه
سلام امير جان؟چه حال چه خبر؟
ReplyDeleteبه خاطر نرگس میخوساتين رولت روسی بازی کنين؟ به نظرت اينقدرها ارزش دارشته باشه؟
ReplyDeleteپوستين خلق رو خوندم خيلی باحالا در پوستين افتادن ها !! ۱۰ قسمت اولش رو دوست داشتم ولی حالا با اونکه می دونم آخرش چيه نمی دونم چرا مثه خل ها می شينم پای اين برنامه !!
ReplyDeleteمن نميفهمم با اينکه اين سريال اينقدر بده چرا همه نگاش ميکنن. شما ايده ای دارين؟
ReplyDeleteسلام مهدی جان
ReplyDeleteآقا من يک سوال داشتم اين روشنک خانم زنيکه رو با کی بود ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/ رفيق بگو تو بلاگت اينجوری اظهار نظر نکن البته به خودت مربوطه ولی کمی با متانت .
باز هم ممنونم که بهم سر زدی ولی نسبت به پيامت نمی دونم اين هم از کارهای شرق ديگه اون مقاله به اون بزرگی رو با يک نيمچه ستون پاورقی جواب می دن اون هم که قربونشون می برن زير سوال .
آپ می کنی خبرم کن .
يا حق