Saturday, September 15, 2007

در سوگ شهرزاد قصه گو

رادیو زمانه چند وقت پیش مسابقه ای برگزار کرد با عنوان قلم زرین زمانه برای انتخاب بهترین داستان کوتاه...مسابقه برگزار شد،برندگانش مشخص شدند و لیست اسامی فاتحین قلم زرین اعلام شد.رفتم سراغ قصه های برگزیده که بخوانمشان.اولی را با ذوق و شوق شروع کردم و به اواسط نوشته اش که رسیدم از خودم پرسیدم:«اگر نمیدانستی این داستان برنده قلم زرین شده باز هم خواندنش را تحمل میکردی؟»جواب منفی منفی بود.با دیگر برگزیدگان ادامه دادم و نتیجه فرق چندانی نکرد.داستانهای با همه تفاوتهایشان در چند امر مشترک بودند:راویان نامعلوم،زمانهای گم شده،فلاش بک  و فلاش فوروارد های متوالی...چه خبر است حضرات؟

اسمش انگار رویش است:داستان کوتاه.قرار است داستانی روایت شود.این روایت باید مخاطبی هم داشته باشد یا نه؟خودم را معیار خوبی یا بدی داستان فرض نمیکنم هرگز اما می اندیشم وقتی من به عنوان کسی که انسی با کتاب و ادبیات دارد از پس خواندن این داستان ها بر نمیاید تکلیف خواننده عامی تر چه میشود؟جای تعجب نباید داشته باشد اگر در چنین حالی تیراژ کتابهایمان برسد ۱۵۰۰ جلد.موافقم که هر نویسنده ای حق دارد همانطور که دوست دارد بنویسد اما آیا زمانه هم باید برای انتخاب پر و بال بدهد به این نثر های پیچیده تو در تو؟آقای معروفی!مخاطب داستان های زمانه را مثل خودتان نویسنده و ادیب فرض کردید؟

جدن پیشنهاد میکنم بروید مثلن کتاب« خوبی خدا» ترجمه امیر مهدی حقیقت را بگیرید دستتان.یک مجموعه داستان از نویسندگان معاصر آمریکایی است که همه شان اسم و رسمی دارند،ببینید برای خواندن یک دانه شان این طور به زجر مدام میافتید؟تا وقتی جوایز ادبی به داستان هایی داده شوند که هیات محترم داوران بعد از ۴ بار خواندن تازه فهمیده چه شده مشخصن نباید وضعیت ادبیات داستانی در کشوری که سنتهای قوی قصه گویی دارد بهتر ازین باشد.آسوده بخواب شهرزاد،همان بهتر که مردی و این روزها را ندیدی!!!  

11 comments:

  1. اول اول اول

    ReplyDelete
  2. اين جمله ی آخر رو خوب اومدی ها... دقت کردی که همه يه جورايی قاطی کردن؟ هيچ چيز حالت طبيعی نداره. هر چيزی هم که يه جورايی غير طبيعی باشه با ارزش محسوب ميشه. جالبه کلاً !

    ReplyDelete
  3. در واقع نرگس جان بنا شده برای اثبات حسن نيت ازين به بعد اول گلناز کامنت بذاره بعد من پست بنويسم که اين شائبه پارتی بازی هم از بین بره

    ReplyDelete
  4. من حقير که جزو قماش اول و دوم و .....

    نيستم

    ولی خدا بيامرزد اين شهرزاد قصه گو را

    الهی آمين

    ReplyDelete
  5. اصلا خيال نکنی امير جان که من الان تعجب کردم ها... بهيچ وجه اين وضع تصميم گيری غير قابل انتظار نبود :))

    ReplyDelete
  6. موافقم!

    اما منم نميدونم از کدوم قماشم!

    ReplyDelete
  7. خوبی خدا رو خدا بيامرزه پارسال همين موقع ها خوندم... بعد هم عزيزم بی خودی ذکر مصيبت برای ادبيات نخون که کفری می شم هيچ وقت يه جايزه ادبی نمی تونه ملاک قضاوت های گنده گنده باشه.

    ReplyDelete
  8. دارم پيشنهادت رو امتحان ميکنم..گمونم روش خوبی باشه!! راسی نميتونی يه تمهيداتی بينديشی صفحه ی کامنتت چندتا اول داشته باشه.٬اين وضعيت خطر ناکه ها!! ;)

    ReplyDelete
  9. آره باهات موافقم. بحث روان شناسی می شه ميگم روان شناسای غرب انسان رو بهتر می فهمن. بحث فلسفه می شه می گم فلسفه غرب! نگين غرب زدگيه ها باور کنين نظر خود خودمه!

    فکر می کنم علتش يه جورايی بر می گرده به برخی تعصبات بی پايه و اساس و برخی چيزهايی که ذهن های بيمار مقدسشون می شمرن.

    ReplyDelete
  10. خوب هر کسی يه سليقه اي داره سليقه اين آدمها هم اين جوريه.  جايزه خودشونه به هر کی که دوست داشته باشه می دن.  تازه دليل انتخابشون رو هم که نوشتند در بيانيه.  هر چند من هم دوست نداشتم داستانها رو.  ولی خوب انگار اين طوريه ديگه.  ولی حرف تو هم خيلی منطقيه بلاخره همه اش نمی شه به مردم ايراد گرفت که چرا کتاب نمی خونند. هنرمند آیا اصلا وظیفه ای داره در قبال مخاطبش.  مصاحبه ای خوندم از خانوم ناهید طباطبایی نویسنده مملکت.  فرموده بودند دوست ندارند دیگر سهراب را چون دم دستی شده.  این یعنی چی یعنی من مثلا هنرمند فرق میکنم با شما عامه مردم و اگر شما فهمیدید چه نوشته ام و دوست داشتید می روم خودکشی میکنم.  حالا تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل

    ReplyDelete
  11. آخ امير چکار خوبی کردی اين حرف ها را زدی .

    خيلی وقت بود همه ي این حرف ها توی دلم مانده بود  و برايم غمباد شده بود.

    ReplyDelete