Tuesday, April 22, 2008
بگذارید اول چیزی بنویسیم که بشود آن را خواند
پونه عزیز لطف کرده و نهضتی دشمن شکن راه انداخته تا نویسندگان بتوانند به مدد رسانه ای مثل اینترنت از سد سانسور وزارت ارشاد دولت مهرورز بگذرند و بی واسطه نوشته هایشان را در اختیار مخاطب قرار دهند.اولین ایده ای که این وسط به ذهن میرسد شاید ایجاد یک سایت اینترنتی عرضه کتاب مثل آمازون باشد که بتوان فایل های پی دی اف کتاب های مانده در سد ارشاد را در آن قرار داد و بازخوردش را دید اما خوب سانسور که فقط در محیط کاغذی وجود ندارد.به سه سوت میشود این سایت را هم فیلتر کرد و مزاحمت های مختلف برای کاربران ایجاد نمود پس قدم اول شاید این باشد که همه تخم مرغهایمان را توی یک سبد نگذاریم.به نظرم هر کدام از نویسندگان میتوانند سایت یا حتی وبلاگ شخصی برای خودشان داشته باشند و متن کتاب هایشان را برای دانلود در آن قرار بدهند.میتوانیم سایت مرکزی داشته باشیم جهت اطلاع رسانی در مورد قرار گرفتن لینک دانلود در هرکدام از وبلاگ ها- که احتمال فیلتر شدن سایتی اینگونه ضعیف است.حتی میتوان برای اطلاع رسانی به سایت هایی مثل بالاترین یا هفتان یا بلاگ نیوز متکی بود.اما انجام این مهم محتاج دو نکته اساسیست.اول آنکه نویسنده یا مترجم باید دل از حق التالیف یا حق الترجمه بکند و سودای «یک روز بالاخره چاپ میشه» را از سرش خارج کند که به نظر من این وسوسه نباید خیلی راحت هم قابل شکست باشد.دوم و مهمتر از این ماجرا خود نوشته هایند.به سبیل شاه عباس قسم من یکی برای خواندن حتی متن سانسور نشده خیلی از این نوشته های نویسندگان متاخر هیچ اشتیاقی ندارم.اصلن نمیفهمم چرا ما باید انقدر پیچ در پیچ و فرم گرا و سنگین بنویسیم که مخاطب عوامی مثل من رغبت نکند برسد به صفحه دهم.نویسندگان متاخر ما شاهکارند به جان خودم.یکی چنان مینویسد که موقع خواندن کتابش باید بیست جور لغت نامه دم دست داشته باشی و تازه به زبان پارسی کهن هم مسلط باشی آن یکی دیگر میبردت وسط لابیرنت ولی یادش میرود یک نخ کذایی دستت بدهد تا اگر خدا خواست از هزارتو بیایی بیرون.زبان سخت،زمان گم،راوی بی پدر مادر...با این وضعیت پونه جان شخصن تردید دارم ارشاد هم کاملن مجوز بدهد به نویسندگان معزز چندان خواننده ای بیابید.کاش اول بیاییم سعی کنیم چیزی بنویسیم که بشود آن را خواند!
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
روی لحن و زبان نویسنده زیاد نمیشه مانور داد، چون سلیقهاییه. اما اینکه باید طوری نوشت که قابل خواندن باشد موافقم. یک جایی آدم باید از پوستهی سخت "هنر برای هنر" بیاد بیرون. اون بیرون یه ملتی وجود داره که واسه حقوق سر ماهش باید هزار جور جنگولک بازی دربیاره، دیگه حوصلهی کنکاش واسه کشف ناگفتههایی که تو قالب روزمره نمیگنجن رو نداره. باید برای اونها هم نوشت. نمیدونم درمون چیه، ولی باید این قشر رو کتابخون کرد، حالا به هر روشی که ممکنه.
ReplyDeleteنفست حق امیر .
ReplyDeleteاینقدر این پستت را دوست داشتم که دلم نیومد بی توجه از کنارش بگذرم .
این را هم دلم نیومد برات بنویسم .
ReplyDeleteیارا سخن از زبان ما میگویی .
یکهو ارشاد سیستمش هنگ کند به همه کتابهای پشت در مانده مجوز بدهد بعد هیچکس رغبت نکند هیچکدامشان را بخواند...از این هم باید ترسید٬ از اینکه خیلی از این نوشته ها ارزش خواندن نداشته باشد...
ReplyDelete