همیشه فکر میکنم فرق است میان اندوه با غم.
اندوه به ریزش نرمنرم باران میماند، به دلتنگیهای عصرگاهی برای کسی که دوستش داری، آهسته است و پیوسته، به سان مه است اندوه...غم اما سریع و صریح و ویرانگر است. مثل تیغه گیوتین سر دلخوشیها را جدا می کند و مثل آوار بر سر آدمی خراب میشود، به بهمنی بنیادکن میماند غم.
همیشه سختترین لحظاتاند آن دمادمی که اندوه به غم بدل میشود... دقایقی از جنس دوزخ.
سلام دوست من.
ReplyDeleteخیلی توصیف زیبایی بود.مدتها بود که دچار این دو حالت بودم و نمیدانستم.دست مریزاد که روشنم کردی.
با تبادل لینک چطوری؟
خبرم کن.
اما نکند این اندوه که نرم نرم می آید همینطور مهمانی شود که سالها بماند!
ReplyDeleteتصور می کنم ماندگارتر است اندوه ، دیرتر می رود ، چرا که آرام آمدن و ماندنش تو را کمی انیس می کند با او ، گاهی دوست داری اندوهگین باشی ، بنشینی با او یک چای هم بنوشی!
اما غم را چون به شدت حس کرده ای بیشتر تلاش می کنی دورش سازی از خود.
اندوه کمی سیاستمدارانه جا باز می کند در دلت!
من البته اینطور احساس می کنم.
بسیار دقیق نوشته بودید.
حس های منفی ادم خیلی بیشتر از اونه که بشه با دو تا کلمه سر و تهش رو هم اورد اما
ReplyDeleteدسته بندی خیلی مختصر و خوب بود
میدونم اندوه مثل سرگرمیه که چند دیقه هست و بعد نیست
پشت بند غم نا امیدیه
نا امیدی هم یعنی بی ایمانی
مومن غم نداره اندوه داره
در توصیف این گونه حس ها
ReplyDeleteبی شک زمزمه های تو بی همتاست..
داد از دل که چه غریب است توصیف ز ان
ReplyDeleteاین متن فریاد کنان می خواند زمزمه را
که بخوانید مرا
اکنون خواندیم
با کمال میل لینک شدید
برقرار باشید
:)
ReplyDeleteخیلی خوب می نویسی...
هر دوتاش بدند! یکی از یکی بدتر
"همیشه سختترین لحظاتاند آن دمادمی که اندوه به غم بدل میشود"
ReplyDeleteمرد مختصر.
لایک!
ReplyDelete"به دلتنگیهای عصرگاهی برای کسی که دوستش داری" چه تعبیر قشنگی...تو چه حس عاشقانه ای داری...معلوم خیلی عاشقی...
ReplyDeleteاندوه نرم می آید و نرم می ماند اما غم ویران می کند و می کند و می برد و نمی ماند. گاهی بد نیست این تبدیل شدن اندوه به غم. تمام می شود تمامش می کند
ReplyDeleteهر شادي و خوشي كه پيش مي ايد تو را مبشّر غم است.
ReplyDeleteفبشِّر هُم بعذابٍ اليم!
شادي پيك غم است و بسط پيك قبض است.
"مقالات"
از حسها، آنها که اسم می گیرند آسان می شوند. فکر می کنی که می شناسی شان. آشنا شده اند. سروکله زدن باهشان را بلدی. نام-ندارها بدترند. غافلگیرت می کنند. مثلا آن که مثل آب غل غل می کند و تو گلو بالا می آید و در همان حال مغزت را سمباده می کشد سخت تر است یا آن که از می نشاندت یک گوشه و مثل غروب کشدار جمعه توی شکمت باد می کند؟
ReplyDeleteخيلي قشنگ نوشته بوديد. نمي دونم اما چرا هميشه تو دل من اندوه بنيان كن تر بوده. اندوهي كه مي باره و مي باره و بدون اينكه آدم متوجه بشه زيرش دفن مي شه. باز با غم تكليفت روشنه. وايميسي، مقاومت مي كني، زار مي زني، نفرين مي كني ......
ReplyDeleteو واي از اون وقتهايي كه توقف آدم در دوزخ طولاني شود
ReplyDeleteسلام. دو واژه ی عربی و فارسی با یک معنا، اما مرور زمان شاید مفهومشان را آرام آرام عوض کند یا حداقل درک مفهومشان را؛ همین طور که در این نوشته آمده است. زیبا بود.
ReplyDeleteنوشته ات بووووووس لازم بود.
ReplyDeleteاندوه کمی زیبایی هم همراهش داره
ReplyDeleteولی غم اجازه نمی ده به زیبایی چیزی فک کنی
دوست دارم به روز بیام اینجا و ببینم که دیگه هیچ اثری از غم و اندوه توش نیست برادر
ReplyDeleteوقتی دلت دل نباشد و صحرای محشر باشد. آنوقت نامش را هر چه بنهی ویرانت می کند . اندوه یا غم .
ReplyDelete