Saturday, September 25, 2010

کرامت کار

فرق می‌کند کار با کار. کار وقتی دل وسط باشد عشق است، زمان را گم می‌کنی وقتی مشغول کار دلی، خستگی‌اش هم خواستنی است، جای ترس شوق است که کار را پیش می‌برد. اما وقتی کار مدیون غم نان شد، وقتی گذاشتی ترس برایت تصمیم بگیرد، وقتی یادت رفت هدف از کار نه کسب پول که خلق رضایت است آن وقت محکومی به متوسط بودن، به اندوه، به دلهره. آن وقت حسرت است که حکومت می‌کند: حسرت برای عمری که صرف کاری بی شادمانی شد، حسرت برابر هر کس که شجاع‌تر از تو بوده و جسارت طغیان و دل به دریا زدن داشته...این روزها راستش زیاد از خودم می‌پرسم کاری که مشغول انجامش هستی واقعن دلت را روشن می کند؟ حواست هست که عمر پرشتاب می‌گذرد؟ حواست هست که فرق می‌کند کار با کار؟

10 comments:

  1. دغدغه این روزهای من! کاری که دوستش نداری!

    ReplyDelete
  2. برای این نوشته ات تعظیم میکنم ارباب.....آخ اگر جسارتش بود ..اگرترس غم نان نبود!

    ReplyDelete
  3. همون سعی کنید غم نان داشته باشید.کار دلی ریسک داره.بعد اگر با سر بخوری زمین همون دل هم به کارت نمیاد

    ReplyDelete
  4. این نوشته رو باس آب طلا گرفت...

    ReplyDelete
  5. الآن دیگه به اینکه فقط گاهی کار دلی انجام بدم هم دلم خوشه..... این یعنی اینکه زنده ام و هنوز می تونم گاهی برای دلم کار کنم !

    ReplyDelete
  6. یه وقتایی هم  کار دلی‌ات رو می‌کنی و برای اینکه از گرسنگی نمیری تو یه کاری هم متوسط می‌شوی. /چند روز پیش حسین سناپور یه چیزی شیر کرده بود تو گودر نقل قول از پل استر به همین مضمون.

    ReplyDelete
  7. دلی هم هست هنوز؟؟؟؟

    ReplyDelete
  8. امان از این غم  نان
    وقتی صبحا از خواب پامیشم میشمرم ساعتامو
    تا بگذره
    اما غافلم از این که این عمر کوتاه منه که توی این بیغوله کسل کننده به تاخت داره تموم میشه

    ReplyDelete
  9. الهام پورمردانSeptember 28, 2010 at 8:53 PM

    خیلی وقتها شاید در مقطع زمانی که هستی امکان تغییر نباشد برایت ، می شود پس ِ پشت هر کاری رضایتی را هر چند کمرنگ دید ،بهتر است بگویم دلخوشی را می شود ساخت ، وقتی انتهای کار لبخند کسی که برایش خدمتی کردم می بینم دیگر دردهایی که شاید چند روز با من باشد آنقدرها هم شدید نیست که آه و ناله سر دهم. دل ، جایگاه احساس ِ کوچکترین حسهاست و راضی کردنش به سادگی میسر...

    ReplyDelete