Monday, September 26, 2005

جهان ما،نه سفيد است نه سياه.فقط خاکستريست

ايدين نوشته:«و من هيچ يک از ان مردانی که بعد از سال اول جنگ کشته شدند را بزرگ نميدانم،قابل افتخار نيستند رفيق.بزرگ مردان و زنانی بودند که در زندان ها شکنجه شدند به جرم دانستن حقيقت و با محاکمه های ۲ دقيقه ای خلخالی به لاجوردی سپرده شدند...اگر انان ميماندند عباس ساده و نادان-عباس اژانس شيشه ای- تو هرگز ...نميمردند و جانباز نميشدند...و اما حاتمی کيا برای من چيزی نيست جز يک شیپور زن حرفه ای...»


۱-آيدين جان! تو از نيک فطرت ترين انسان هايی هستی که من شناخته ام پس قبل از هر حرفی بگذار بگويم که من اين نيک فطرتی تو را که هماره با ريز بينی و تيز بينی هوشمندانه ای تلفيق ميشود تحسين ميکنم.


۲- دوست من! بچه های جنگ را با چوب حماقت راندن همانقدر غير واقعيست که من مثلا تمام قربانيان اعدام های خونين لاجوردی قاتل را متهم به بلاهت کنم،زيرا اگر بچه های جنگ با صدای شیپورهای مذهبی و ملی جان باختند قهرمانان تو هم با طناب پوسيده امثال مسعود رجوی به ته چاه رفتند و با صدای طبلهای صادره از مسکو و پکن رژه مرگ را اغاز کردند.انصاف بده که هر دوی اين اظهار نظرها در عين اينکه رگه هايی از واقعيت با خود دارد بی انصافيست.


۳-آيدين! ديدن انسان ها جدای از ظرف زمان و مکان فضايی انتزاعی را برای بررسی حاکم ميکند که اقل نتيجه ان گمراهی و ناديده گرفتن واقعيت هاست.ما حق نداريم بدون درک شرايط زمانی که بر نسل ۵۷ مستولی بود حکم صادر کنيم.اصلا به من بگو برادر جان اگر همين قهرمانانی که تو سنگشان را به سينه ميزنی و من هم بسيار دوستشان ميدارم، به جای مذهبی ها حاکم ميشدند ايا با مخالفين دين گرايشان همان نميکردند که در واقع بر انها رفت؟ ايا مجاهدين خلق،فداييان خلق،توده ای هاو...رحم به مخالفانشان ميکردند؟ مسلم است که نه! شاهد ميخواهی...شاهدم جسد تکه تکه تروتسکی در مکزيک،هزاران کشته گمنام گولاک های استالينی،ميليون ها قربانی خمر های سرخ در کامبوج،هزاران فدا شده راه پرولتاريا در کوبای عمو فيدل و اصلا چرا راه دور برويم جسد پاره پاره مجيد شريف واقفی که قربانی تسويه های درونی مجاهدين شد و پيکر غرق به خون محمد مسعود که با هدايت خسرو روزبه در محراب خلق قربانی گشت...


۴-لعن و نفرين حاتمی کيا،آوينی و اصلا همين اصلاح طلبان درون حاکميت چوب زدن بر مرده است.گيرم که حرف تو درست و انان ۱۵ سال دير به حرف عمو اسد و امثالهم رسيدند ولی من بر اين باورم که حتی چنين خطايی ما را محق نميکند انان را کندذهن بناميم وتلاشهايشان برای روشنگری درين چند ساله را-حالا گيرم اندک-ناديده بگيريم.


۵-دوست خوبم.بچه های جنگ با هر مرام و مسلک سطحی از دانش صرفا و صرفا به خاطر صفای کودکانه شان،شجاعت اسطوره وارشان و يقين پاکشان به هدفی که در سر داشتند قابل تقديس و ستايشند.ايدين انصاف بده همين صفا،شجاعت و ايمان گمشده خيلی از ما درين روز های سرگردانی نيست؟


۶-آيدين!زمانی نه چندان دور «يادداشتهای شهر شلوغ» فريدون تنکابنی را خوانده بودم و غرق در ارمانهای عدالت خواهانه چپ،منطبق با اسيب شناسی بورژوازی انتهی کتاب خودم را لحظه به لحظه محاکمه ميکردم که چرا دارم صفات بورژوايی ژيدا ميکنم...سالها بعد تحت تاثير تعريف ميلان کوندرا از کيچ ،خط کشی به دست گرفته بودم و هر اثری را با معيار کيچ کوندرا مال ميسنجيدم.حالا جان برادر برين باورم که نه کوندرا حق داشت نظر خود را انگونه به جهان من پرتاب کند و نه تنکابنی محق بود جوانيم را در وسواس پرولتريزه شدن بر باد دهد-سهم حماقت من به جای خود محفوظ.از همه اين بالا و پايين شدن ها فقط اين را خوب اموخته ام که ما حق نداريم به همين سهولت قضاوت کنيم و از ان بدتر متر و معيار قضاوت خلق کنيم.به ياد ار ايدين،مسيح ميگويد«قضاوت نکنيد اگر ميخواهيد بر شما قضاوت نشود»


دلت خوش دوست نيک فطرت من!

31 comments:

  1. عجب حال و هوايی شده ..............

    ReplyDelete
  2. خوب... جالب بودم کاکام جون... البته من فکر نمی‌کنم بشه گفت کوندرا یا تنکابنی حق نداشتن خودشون رو بندازن توی زندگی تو... اونها عقايدشون رو (هرچند ايدئولوژيک هم باشه) گفته‌ن و اون تويی که ميری توی کتاب‌فروشی‌های انقلاب و اونها رو ميخری و می خونی و به‌شون اجازه می‌دي وارد زندگی‌ت بشن و اون تويی که اجازه می‌دی چقدر وارد بشن... و البته اينها با عملکردهای احزاب کمونيست روسيه و چين در اوايل انقلاب يه کمکی توفير داره... القای فکر و روش با ابزار تحميق يه چيزه٬ انتشار آزادانه‌ی انديشه يه چيز ديگه‌ست... يا حق!

    ReplyDelete
  3. مطمئنا لفظ نادان برای همه ی کسانی که تنها داراييه زندگيشون  که جونشون بوده به حراج گذاشتن کمال بی انصافيه!....وجهان ما!!!!!!!!.....نه سفيده نه سياه.....خاکستريه...اما يه عالمه خاکستری وجود داره با ته رنگ های مختلف...جهان ما پر از خاکستريه با رنگ های مختلف و اين خيلی بهتر از سياه مطلقه!

    ReplyDelete
  4. بادام ها را بشمر
    بشمر.هر چه تلخ آور بود و بيدارت می داشت
    من حرفی طولانی برای گفتن دارمدر اين نهان نمگنجد برايم آدرسی بگذار تا بگويمت

    ReplyDelete
  5. با شما موافقم. زندگي به من هم ياد داد كه راحت راجع به همه چيز قضاوت نكنم. متر هيچكس هم به طور مطلق درست نيست. اينكه ياد بگيريم همه چيز رو بشنويم و بخونيم اما قضاوت خودمون رو راجع به مسائل داشته باشيم خيلي مهمه.

    ReplyDelete
  6. خيلي خوبه كه من آروم آروم دارم به اينجا عادت ميكنم. وبلاگتون رو دوست دارم. سبز باشيد.

    ReplyDelete
  7. همه نوشته هات يه طرف اين يه جملت يه طرف «قضاوت نکنيد اگر ميخواهيد بر شما قضاوت نشود»
    در ضمن دلم لک می زنه برای نوشته دلم بهانه می گيردت دلم بهانه اون بارون رو ميگيره و اون حال و هوا. اما فقط خودم به شدت ابريم.

    ReplyDelete
  8. خودت رو بذار جای اونا . ببین اون موقع مساله ی جرات پیش میاد یا نخواستن ؟

    ReplyDelete
  9. سلام امير....بخدا من اين حرفها رو نميفهمم ... من آدم بحث کردن و تصديق و يا عدم پذيرش حرفی نيستم .. ولی ديدم که وقتی از شب عمليات حرف ميزد چشماش چجور پر اشک ميشد ... ديدم وقتی که به همسر يک خلبان ميگن شوهرت بر نميگرده ... ديدم جای خالی پسر که مادرش نميدونه از درد رفتنش چيکار کنه .... بچه های بی پدر رو ديدم .......

    ReplyDelete
  10. اصلا کامنت منو پاکش کن ... خوشم نيامد . من اهل اين حرفها نيستم

    ReplyDelete
  11. سلام بخونمش برمی گردم...

    ReplyDelete
  12. سلام.چه بی انصافیم ما، که عزیزان و افتخار آفرینان ایران رو اینطور گستاخ و از سر بی توجهی یا کم توجهی مورد سرزنش قرار میدیم! اصلا چطور میشه اینقدر بی انصاف بود؟! همه آنها که در راه ایران جان باختند و یا امروز دارن توی سیاه چالهای این ملعونها، وحشیانه ترین شکنجه ها رو تحمل میکنند، آزادیخواهان و عزت و شرف ایران و هر ایرانی ذی شعور هستند. اینکه مریم رجوی یا دیگر سردمدارن موجودات سودجو و قدرت طلی هستند، از عزت جوان آزادیخواه ایرانی که فریفته شعارهای انسانی، ولی تو خالی آنها شده، و تحت لوای آنها مبارزه میکنه، کم نمیکنه.

    ReplyDelete
  13. راستی یادم رفت بگم. دنیا همه رنگیه. بستگی به توان دید ما از زندگی داره.

    ReplyDelete
  14. سلام . ای داد سکه باز هم گرون شد .

    ReplyDelete
  15. ايول اولی خودم

    ReplyDelete
  16. فعلا نظر نميدم از دست يکی بدجور شاکی ام

    ReplyDelete
  17. الانه که بزنم زير همه کاسه کوزه ها

    ReplyDelete
  18. جهان ما... هم سفيده. هم سیاه. بستگی به ما داره که کدوم رو ترجيح بديم.

    ReplyDelete
  19. سلام ... من هم بارها گفتم اين عزيزان اگر نبودند الان ما هم نبوديم! شايد هم مشتی عرب بوديم! در دامان صدام !؟ بوديم ! بيچاره و ... و ... بوديم ... . دوستانی که اين نظر را دارند (نظر آيدين) بايد کمی منصفانه تر بينديشند . اين حرفها چيه؟ همون طور هم که خودت گفتی چه مذهبی چه غير مذهبی وقتی بياد رو کار مخالفهاشو ميکشه . اين وسط تنها چيزی که نيست آزاديه . مجاهدين هم اين همه آدمکشی کردند لياقت حمايت رو ندارن . منظورم اونهايی که در زندانها بودند و اعدام شدن نيست چون خيلياشون از تغيير موضع مجاهدين خبر نداشتن و به نا حق کشته شدن ولی امثال رجوی بايد برن بميرن! باقيش هم بماند!

    ReplyDelete
  20. عشق یعنی یک پلاک و چند استخوان...

    ReplyDelete
  21. عشق یعنی یک پلاک و چند استخوان...

    ReplyDelete
  22. راستش هيچ وقت نفهميديم جون دادن در راه آرمان از سر شجاعت يا حماقت

    ReplyDelete
  23. سلام "خواندمت همین .

    ReplyDelete
  24. سراغ از ما نميجويی ... نامهربانی ؟

    ReplyDelete
  25. سلام من از طریق سجاد اومدم این جا
    وبلاگتون خیلی جالبه ، البته راحت نمی شه از روی نوشته هاتون گذشت یه تفکر خاصی رو دنبال می کنه
    و جالبه .
    همیشه قضیه دو رو داره ، اگه هر دو طرف رو خوب دیده باشید می تونید قضاوت کنید

    ReplyDelete
  26. با عرض معذرت از موجودات مودب تميز همه مون سرتاپا در طول اعصار يه گهی بوده ايم !!!!!!!!!!!!!! در ضمن با قسمت ۵ شديدا مخالفم . مرز بعضی چيزا با بلاهت خيلی باريکه . منظورم لزوما درباره جنگ نيست . هر حسی که اصيل فرض شه !!!

    ReplyDelete
  27. با حرفات موافقم دربست. برای قضاوت در هر موردی بايد زمان و مکان و شرايطش رو در نظر گرفت.با مردک خيالی مخالفم:)

    ReplyDelete
  28. salam ........ arze adab

    ReplyDelete
  29. صورتک خیالیSeptember 28, 2005 at 4:29 AM

    ای کيو من ۶ و مال ملخ ۷ ولی من هرچی فکر کردم نفهميدم چيزهايی که من گفتم چه ربطی به پکن و مسکو و رجوی و امثالهم داشت...پس نيازی به پاسخ هم نبود...اصولا حوصله بحث ندارم رفيق...تنها چيزی که شايد جواب من بود همين پاراگراف ۵ بود که منم جوابش رو همون جا داده بودم و بحث کلا برسر اين بود...البته طولانيه ...ولی به همين اکتفا ميکنم خيلی فرق هست بين قابل احترام و قابل ترحم...در باب آوينی و ...هم خوب من آدم حسابشون نميکنم و اين مهم نيست که تو اسطوره های خودت رو داری و من اسطوره های خودم رو...راستی اين جمله آخريت کلی دل ما رو باز کرد فک نميکردم مسيح همچين حرف مسخره ای بزنه البته خوب با توجه به پيامبربودنش زياد هم عجيب نيست...دلت خوش!

    ReplyDelete
  30. امير جان نمی شه به آيدين خرده گرفت. شايد دليلش علم های عثمانی باشه که تو اين ۱۷ سال بعد از جنگ ساختن و کوبيدن تو سر ما.
    آیدین جان هر کسی چه مومن چه مرتد، چه چپی چه راستی، چه ارمنی چه مسلمون واسه این مملکت جون داد شهیده و قابل احترام. من دو تا برادر دارم که هر دو نه مذهبی هستن و نه راستی ولی هر کدوم ۲۴ ماه جبهه بودن. یکی کماندو و عامل نفوذی در خاک عراق و دیگری راننده آمبولانس و کامیون مهمات. اگه بلایی سرشون میومد جزو این ابله ها بودن؟! داستان یکی از خوانین قصرشیرین رو شنیدی که بعد از کشته شدن خودش و همسرش بدست عراقی ها چطور دخترش ملعبه شبانه سربازای وحشی عراقی شد؟ هنوز این دختر گاهی تو کوچه پس کوچه های شهر دیده می شه که از آشغال خودش رو سیر می کنه و حتی یادش نمیاد کیه! می دونی اگه همین به اصطلاح ابله ها نبودن الان زن ها و دخترهای پایتخت نشین مون چه وضعی داشتن؟ می دونم از اونچه که در این ۲۶ سال گذشت دل گرفته ای ولی به قول سهراب: بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم....

    ReplyDelete
  31. آدرس امیلتون رو برام بگذارین
    بيا برايت حرفی تازه دارم

    ReplyDelete