مينويسم...حذف ميکنم...باز چيز ديگری مينويسم...ميرود لای دستی همان اولی ميایستد...شايد هم لای دست ان اولی دراز ميکشد...حالا خدا کند در حين ايستادن يا دراز کشيدن رعايت مسائل شرعيه و بحث ناموسی محرم و نامحرم به عمل ايد...حالا دايناسور چرا اينجوری مينويسی ادم فکر ميکنه بابا بزرگ بيهقی داره واسه مادر زنش شکواييه مينويسه...اصلا مشکلات بشريت ازون جا شروع شد که شروع کرد به رسمی نوشتن...توپال پاشای عثمانی نادر شاه افشار رو شکست سختی داد...نادر با بقيه قشون مضمحلش عقب نشينی کردو به ميرزا مهدی استرابادی منشی مخصوصش گفت يه نامه بردار بنويس به واليان استان های مختلف بگو بيان کمک...ميرزا مهدی نامه رو نوشت بعد نادر شاه گفت بخون ببينم چی نوشتی...مشاراليه نوشته بود«واليان قوی پنجه دولت عالی شوکت افشاری،مطلع باشند که مختصر چشم زخمی بر عساکر ظفر نمون نادری وارد شده است فلذا با گرد اوری تابين و قورچی به کمک سپاه بشتابند...»نادر شاه نامه رو برداشت پاره پوره کرد بعد به ميرزا مهدی توپيد که مردک اين مزخرفات چيه نوشتی...مختصر چشم زخم ديگه يعنی چی .بردار بنويس سپاه عثمانی خوار مادر قشون ايران رو يکی کردن سريع با سربازای ابواب جمعيتون بيايد...بدين سان نادر دهن توپال پاشا رو سروريس کرده و غير از دهنش سرش رو هم قطع کرد...
پرفسور برنهارد شپارد،مبدع تز بحران فازی روابط زناشويی در عصر ساختار زدايی،ميگه «...شما رو به حضرت عباس قسم ميدم که اعتماد فی مابينتون رو خرابش نکنين...»
حالا اين چه ربطی به نادر شاه داره بماند...
سلام امیر عزیز. چه خوب که شما بلاخره قلم رنجه فرمودین. خاطر شریف مسرور، که با نوشتارت،خاطر خلق ا.. شادمان نمودی:)) . کلا دستت درد نکنه، بازم حسابی خندیدم.حالا خودمونیم، تو چطوری میتونی این مباحث بی ربط رو یه جا بنویسی، واقعا با حال مینویسی.شاد باشی.
ReplyDeleteسلام. نوشته های امروزت کاملا تلخ مثل عسل هستند. می دونستی؟!
ReplyDeleteيادم رفت بگم .مدت هاست خدا اخطارها رو نمی گيره فکر کنم بعضی ملائک بين راه شيطنت هايی می کنن و پيغام ها رو نمی رسونن وقتی هم خودمون بعد از کلی نت ورک بيزی با بدختی شماره خدا رو می گيريم ميگه در دسترس نمی باشد!!!
ReplyDeleteتقريبا يه ماه پيش يه نامه اداری واسم اومد که قراره يه جلسه در رابطه با شيوع وبا و ارتباطش با مزارع آلوده برگذار بشه و ازم خواسته بودن اعلام نظر کنم که از کجاها دعوت کنيم، البته تقریبا یه ماه از تاریخ نوشتنش گذشته بود و اطرافش مالامال از پاراف های مربوطه. ديروز تو روزنامه خوندم که خطر وبا رفع شد. يادم افتاد که قرار بود جلسه ای... احتمالا هنوز درگير پاراف های ؛بسمه تعالی- رياست محترم....- با سلام- به استحضار می رساند.....؛ و اصلاحات مربوطه شده!
ReplyDeleteاقا خيلی با اين پستت حال کردم.مرهمی بود بر زخم کهنه من که يکی از بچه های لات اين سرزمينم.با لفظ قلم نيستم.احساس ميکنم چوب درون شلوارشان گير کرده.
ReplyDeleteسلام بر مقام شامخ امارت! جناب مستطاب بنده پرور٬ حضرت والا! امير خان وبلاگالدوله! خدمت منورالعارض آن حضرت عارضم که قول شریف و لطیف و ظریفتان را بر دیدهی منت میگذارم و به سمع اطاعت میسپارم... چشم حاجی... هرچی شما بگی... يا حق!
ReplyDeleteجريان داره حساس ميشه ...! اوضا خوبه ؟ تابحال اينجوری نمينوشتی ؟
ReplyDeleteبيهقی+نادرشاه+ميرزا مهدی استرابادی +جنگ+امير=ياحضرت عباس
ReplyDeleteالله اکبر
ReplyDeleteوای خدا جونم قاطی کردم.....
ReplyDeleteاعتماد کردن .... اعتماد داشتن....
ReplyDeleteبه به قاطی کردی امير؟پيش مياد.
ReplyDeleteما بيشتر .راستی يه سر ديگه بيا !
ReplyDeleteسلامبرامير.
ReplyDeleteمنم تو اين زمينه با نادر شاه کاملا موافقم......
ReplyDeleteعجب!!!!!!!!!
ReplyDeleteارادت*n=خيلی ارادت
ReplyDeleteسلامبرامير. آقا جان اين شايد برا چندمين بار باشه که اومدم و مطلبت رو خوندم ولی هيچ ! اصلا چرند پرند گفتی ! از اين شاخه پريدی اونیکی درخت! منم از خودت بدتر موندم چی بگم.... اوچيکتيم!
ReplyDeleteگذری بر تاريخ و کنون ؟ ............
ReplyDelete