تامس هريس کتاب باارزشی داره به اسم وضعيت آخر.تو اين کتاب توضيح ميده که هرانسانی در کنش ها و واکنش هاش بر اساس سه ساختار روانی واکنش نشون ميده:
۱-والد:ساده بخوام در مورد والد صحبت کنم ميشه تشبيهش کرد به يه سخنگوی پرتجربه درونی.والد دقيقا حاوی تمام نکاتيه که به ما تو زندگيمون گفته شده،والد عموما شمول عام داره،قدرتمنده چون تمام تلقينات کودکی رو با خودش داره.والد استدلال نمياره هميشه حرفاش همينه که هست.بخاطر همين پيشينه قدرتمندش قويه و کنار اومدن باهاش دشوار.بارزترين ظهور بيرونی والد تو يه جامعه ميشه سنت.سنتها هم خالق والد های فردي اند و هم مخلوق والد های پيشينشون.ما معمولا در مورد سنتها چون و چرا نميکنيم.از خودتون بپرسيد ببينيد چقدر تا حالا با جمله هايی مثل:«اين رسمه،عرفه دينه،مردم چی ميگن و...»روبرو شدين بدون اينکه بتونين اينا رو منطقی به چالش بکشين.هر موقع ديدين صدايی از درونتون داره حکم ميکنه و قضاوت، اونم بدون تجزيه تحليل منطقی، بدونيد داريد صدای والدتون رو ميشنوين.
۲-بالغ:بالغ بخش پويای روان ماست.بايد پرورش پيدا کنه و بهش توجه بشه تا بتونه همپای والد و حتی بالاتر عرض اندام کنه.مدام در حال چون و چراست.هيچ واقعه ای رو بدون استدلال نمیپذيره.به جای قضاوت کردن تجزيه و تحليل ميکنه.فرديت رو به رسميت ميشناسه.بالغ نماد تفکر روزآمد ذهن ماست.
۳-کودک:هر کدوم از ما درون خودش يه کودک احساساتی داره که مدام در حال رويا پردازی و خواستنه.کودکی که نماد احساسات و عواطف ماست در هر لحظه از زمان.کودک به شدت محتاج نوازشه و هميشه در حال خواستن.کودک درخواست ميکنه،لج ميکنه و ...!هر موقع که يه رژيم غذايی جدی رو بخاطرهوس يه بستنی شکستين،هر وقت که گفتين من از فلانی متنفرم و هر وقت که احساسات تند از خودتون نشون داديد بدونين اين کودک درونتونه که داره براتون تصميم ميگيره
هر ۳ بخش وجود انسان با ارزشند و وجودشون لازمه.بدون والد ما موجود بی ريشه ای ميشيم که بايد همه چيز رو از ابتدا تجربه کنه،بدون بالغ بايد با هر پيشرفت فردی و اجتماعی خداحافظی کرد و بدون اون کودک شيطون زندگی شايد اصلا ارزش زيستن نداشته باشه اما اين وسط خيلی مهمه که بدونيم در هر لحظه از زمان کدوم بخش وجودمون داره حرف ميزنه و ابتکار عمل دست چه بخشيه.مهمتر ازون شايد اين باشه که چنان بالغمون رو تقويت کنيم تا بخش مسلط وجودمون باشه و بتونه از تبديل والد به تحجر و کودک به هوسرانی جلو گيری کنه.
پی نوشت :انگيزه نوشتن اين پست اول از همه ديدن فيلم آتش بس خانم ميلانی بود که ديدنش رو به هيچ کس توصيه نميکنم.دوم و مهمتر ازون ديدن ادمهايی که تا حد عجيبی گرفتار والد يا کودکن و خدا ميدونه که چقدر اين روزها دارم با اين انسان ها روبرو ميشم.اطلاعات بيشتری خواستيد حتما کتاب وضعيت آخر رو بخونين
.... اتفاقا من اين فيلم رو نرفتم ببينم..پس شمام نظرتون اينه که نرم ببينم؟...
ReplyDeleteکتاب قشنگيه اما....
ReplyDeleteنميشه نمونه های عينيشو ديد...
ديدنی نبود يا؟؟
شنيدم فيلم سرگرم کننده ای هست
ReplyDeleteفيلم داستان چند تا آدم خر پول خرخوش می باشد که درگير مشکلاتی به چشم ما احمقانه می شوند. ولی من می گم حالا چون ما جزو اين آدمها نيستيم دليل نمی شه بگيم درباره شون فيلم نسازند اين طوری می شيم عين جناب ضرغامی که می گه همه خانمها در فيلمها بايد چادر ی باشند بابا مگه همه چادری هستند. حالا همه که بی پول نيستند. شايد خانم ميلانی اگر اين آدمها رو تو محيط ديگه ای تصوير می کرد نمی تونست فقط قضيه کودک دورن رو فيلم کنه شايد ایجاد چنين موقعيتی عمدی بود. بهر حال به نظر من فیلم به یه بار دیدن می ارزید اما اره خوب به نظر منم یه کمی احمقانه می اومد اما نه انقدر که احساس کنم به شعور آدم توهین می کنه
ReplyDeleteمن ديوونه اين کتابم . خوشمان شد از تعريفاتت !!!
ReplyDeleteبابا این کاره روان شناس
ReplyDeleteکاش هرسه ی این بخش ها را بشناسيم و به موقع از آنها کمک بگيريم...
ReplyDeleteفيلمشو رفتم..زياد بدم نبود.. البته کارگردان چند تا سوتی قشنگ داده بود...می دونی!شايد اگه بصورت سريال در برنامه ی خانواده ظهرها پخش می شد بهتر بود..
ReplyDeleteراستی بنده بسی راغب شدم که کتاب رو بخونم.واسه منی که والد درونم رو فکر کنم کشتم و کودک درونم رو بيش از اندازه لوس کردم بايد حرف زيادی واسه گفتن داشته باشه.
ReplyDeleteاقا این کودک درونمون داره کار دستمون میده...چه میشه کرد؟؟چاره چیه؟؟
ReplyDeleteسلام... افتادن از اين ور بوم (کودک) يا اون ور بوم (والد) خيلی راحتتر از اونه که بخوای به حکم بالغ در حالت تعادل قرار بگيری. به عبارت ديگه٬ افتادن به دامان والد (ديگران) و غريزه (کودک)٬ خيلی آسونتر از به کار گيری عقل و خود کنترلیه. همينه که اکثرهم لايعقلون و اکثرهم لايتفکرون... يا حق!
ReplyDeleteجن جنگل!ماندن در وضعيت اخر ور هم خوندم اما خوشم نيومد صرفا منو گيج کرد همون وضعيتاخر به نظرم کفايته.
ReplyDeleteوالا من هرچي گشتم ايتايي رو که گفتي تو خودم پيدا نکردم. فقط يه الدنگ خرفت نشسته بود اونجا که هرر و از بر تشخيص نميداد. خلاصه ما بهش قول داديم که يه کودک براش به فرزندي قبول کنيم بذاريم ور دستش، اونم قول داد زود بالغ شه. ولد رو هم کلن بيخيال شديم. ايشالا که خيره :)
ReplyDeleteاقا من امروز با خانوم بچاها رفتم ديدم اين فيلمه رو! به نظرم از اون زير درخت هلو خيلی بهتره! ولی خداييش به گلزار تيتيش نمياد نقش يه مرد غيرتيه زن دوست رو بازی کنه!! آخ آخ نميدونم چی صيغه ايه اين صورت مهناز افشار همش منو ياد صورت اهل و عيال! ميندازه! از اين جهت ناراضی نيستم از ديدنش
ReplyDeleteدست خودم نيست بخدا...اما چرا من جلوی اينگونه حرفها جبهه ميگيرم...نه که بخوام بگم قبول ندارم... قبول داشتن يا نداشتن که کار من نيست... کار نظريه پردازه...اما اينا همه اش حس خودتحليلی مياره برام... حسی که مدتهاست ازش فراری ام... حسی که خيلی وقتا همراهم بود اما اذيتم هم ميکرد... نميدونم ...لابد من هم از اونور بام افتادم... اين مال کدوم گانه است؟؟؟
ReplyDeleteاکثرهم لايعقلون واکثرهم لايتفکرون... اقا شدیدا اینو هستم...دقیقا حال این روزهای منه...
ReplyDeleteسلام،
ReplyDeleteمنم كتاب ( مرد مرد ) نوشته (رابرت بلاي) ترجمه (فريدون معتمدي) رو به همه توصيه مي كنم ، براي من كه زنم خيلي مفيد بود چه برسه به آقايون كه مردن !
سلام....
ReplyDeleteخب مثل اينکه خيلی کار دارم... کتاب بخونم فيلم ببينم... خب حالا ديگه ميشه اينجا کامنت نذارم؟
اين کتاب تو ۱۹ سالگی زندگی منو عوض کرد.
ReplyDelete