Saturday, September 8, 2007

شرح حال يک فروند امير به روايت سانچوی اسپانيايي

ما که سانچو فرزند استبان نوه فیلیپه میباشیم به عرض شما خوانندگان وبلاگ وزین و پر طرفدار تلخ مثل عسل میرسانیم شرح حال اربابمان بو سهل زوزنی نه ببخشید امیرحسین کاف را در دو روز تعطیل آخر هفته:

۱-از ذکر اتفاقات پنجشنبه معذوریم.میخواهید دوباره در کامنت دانی بزن بزن شود؟فقط همین بس که بدانید خیلی خوش گذشت به ارباب.انقدر که به من گفتند سانچو بگردمت و همچین سکسی هم نگاهمان نکردند(یعنی محبتشان همچین خالصن مخلصن از ته دل بوده است)

۲-جمعه تا لنگ ظهر خوابیدند.بعد رفتند برای خودشان نان بربری خریدند که این خود نشانه بارز خلق خوش ذات ذی وجود ارباب میباشد.بعد یک فقره فیلم دیدند.لازم به توضیح است بعد از یک دوره طویل خرابی دی وی دی پلیر،ارباب گفتند به درک که خرابی.مردی اندر کس نمیبینم که ببردت تعمیر.از عظمت این کلام دستگاه فوق الذکر خود به خود درست شد با ذکر این توضیح که الان هوشمند هم شده و هر فیلمی که خودش دلش بخواهد نشان میدهد و عمومن هم به فیلم های کمدی تمایل دارد حفظ الله عنه

۳-شب نشستند با خودشان،متفکر ،بعد ما را طلبیدند که سانچو،میخواهیم تغییراتی دراحوالات خفیه و جلیه مان بدهیم این هوا-در این لحظه دستان مبارکشان را در امتداد شانه چنان باز کردند که ۴ فقره زن عقدی هم زمان در آغوششان جا میگرفتند-قیافه استفهام آمیز ما را که دیدند توضیح دادند که تصمیم دارند از شنبه-یعنی امروز-تغییراتی به شرح ذیل بدهند:نخست آنکه دیگر به این وبسایت های مبتذل خبری هی سر نزنند و بعد حرص بخورند که مملکت اینجور آنجور.صرفن بی بی سی را چک کنند برای بی خبر نماندن از احوالات جهان.دویم اینکه دیگر به هیچ وجه من الوجوه جر وبحث کامنتی در وبلاگشان راه نیاندازند.سیم اینکه حجم وبلاگ خوانی را کمی کاهش دهند من باب وقت گذاشتن برای امور لازم دیگر.چهار اینکه میخواهند یک ذره به معلوماتشان عمل کنند که از قدیم گفته اند عالم بی عمل مثل زنبور بی عسل است و...تا خود صبح میگفتند و حقیر مینبشتندی

پی نوشت:الان آمدند بالای سر من حقیر و میگوید بنگار که امسال این تیم پرسپولیس عجیب شیر است.خوشمان می آید از این احوال چون استقلال ما از صید حقیر لذت نمیبرد و شاهبازی قوی پنجه است که صیدش درشت باید.چه شیری شکار کنیم امسال!

17 comments:

  1. اين کوزه ترک خورد! چه جای نگراني ست

    من ساخته از خاک کویرم که بمیرم

    ReplyDelete
  2. خداوند دل شمارا شاد کند که دل بندگان غمين خدا را شاد می کنيد . اجرکم عند ال...

    از دست ما که بريا شما کاری بر نمی ايد برار جان.

    می سپاريم به خود اقا بلکن اجرتون را بدن و  همين طور حاجت تون رو.

    ReplyDelete
  3. امين يا رب العالمين.

    ReplyDelete
  4. خداوند عالم حفظ کناد سانچويی را در کنار ذات ملوکانهء اميرانه

    ReplyDelete
  5. ببين عادله جان!من چون خاطرت برام عزيزه عرض ميکنم در اين مورد باهات منصفانه رفتار نميشه.از الان گفتم که بعدن نگی امير نگفت

    ReplyDelete
  6. اين پی نوشتت که ديگه آخرشه...شما از رشتی ها هم که می خوريد باز از رو نمی ريد؟ چه شيری شکار کنيم؟....بيشين بينيم بابا

    ReplyDelete
  7. گلناز جان!شما قطعن اول شدی چون از قديم گفتن هر کی بگه قبوله

    ReplyDelete
  8. امير حسين گرامی، خوشحالم که بهت خوش گذشته، هميشه به خوشی. خيلی عاقلانه است که کمتر ميخواهی خبر بخونی، حيف از آرامش اعصاب آدم که با اخبار مزخرف درهم بريزش (یکی همینو باید به خودم بگه!!)

    قصد کش داد چيزی رو نداشته و ندارم، همونطور که ديدی، فقط بعد دیدن اون پستت یک کامنت در پست قبلیت نوشتم، تا تنها کسی باشی که احتمالا میبینیش؛ اما چون حالا برام نوشتی حقيقت رو بهت ميگم که اتفاقا خيلی ازت دلخور شدم حرفت رو بی حرمتی بزرگی به خودم تلقی کردم، اینقدر که همه ی این چند روز وقتی یاد نت میوفتادم ناراحتم میکرد. برای حرف هرکسی تره خرد نمی کنم اما چون شعور در تو ديدم و به حساب دوست بودی ـ و البته هستی ـ ازت ناراحت شدم. اما همون نوشتنت برام، نشان از بزرگواری و درک ارزشمندت داره، که شخصا از داشتن آشنايی با شما بزرگوار خوشحالم. اميدوارم بعد از اين هرگز سوءتفاهمی نه کسی با من پيدا کنه، نه شما به حرف های کسی.

    زنده و سلامت باشی

    ReplyDelete
  9. حسين ؟ کاف؟ مشکوک مياد به نظر!!!

    ReplyDelete
  10. ما بدجور عقب مانده ايم از وبلاگ خوانی .

    سلام

    ReplyDelete
  11. سلام مهندس. ما رو يادت مياد؟ می بينم که باز دور ورداشتی. بعرض مبارک می رسونم که صيد امسالتون خيلی درشته. می ترسم گير کنه تو گلوتون خدای نکرده. شما همون صيد معمولی تونو (ملوان و مس و خلیج مرودشت و بلبرینگ سازی بابل و ...) ادامه بدين بهتره مهندس. شکار شير بمونه برای فصل بعد. باشه؟

    ReplyDelete
  12. به به داش مجيد!دادا بردن صنعت نفت ابادان و پگاه گيلان که ديگه کری خوندن نداره...صبر کن مهندس

    ReplyDelete
  13. مخلص هر چی داش مجيد با غيربت هستيم...

    ReplyDelete
  14. عاطفه(احلام)September 9, 2007 at 7:22 AM

    آی ای امير بسی لذت بردمی از اين گويش و نوشتار و تفکراتی که البته باعث وزين نوشتن و قرين گشتنش در اذهان عمومی وبلاگ نويس و وبلاگ خوان گرديده و عنقريب است که بی بی سی بدزدتتان!

    خصوصا اين دومين گفتار در باب هوشمند شدن دستگاه ملحده دی وی دی بسی نيشمان را شل نمود که در سر کار هستيم و عنقريب است که اخراجمان نمياند که البته چه بهتر ما هم به وبلاگ خوانی امان می پردازيم و شايد که يانگوم بين و يانگوم نويس هم شديم!

    آقا خوش باشی و همه روزهايت چون ۵ شنبه ات باد اما پر انرژی و شادتر از همه روزهای عالم...

    ReplyDelete
  15. اينجا قرار نيست به روز بشه ؟

    ReplyDelete
  16. چه خوب!

    کاش کمی از اون فيلتر شکن هايی که باهاش بی بی سی گردی می کنيد رو به ما فقير فقرا عنايت بفرماييد!

    ReplyDelete