Sunday, May 23, 2010

از این شب‌ها

مستی کم


 کمی اندوه با خود دارد


 میهمانی ناخوانده          که نمی‌دانی با او چه کنی.


 


 تقصیر من نیست دل غافلگیر


ته‌بطری‌های جفاپیشه


کام را تلخ می‌کنند     دل را ناآرام

7 comments:

  1. انقدر سیر بنوش...  
    که نه تلخی ماند
    نه دل ناارام

    ReplyDelete
  2. سلام
    مستی تلخی دارد مگر اینکه ندانی مستی جیست مثل عشق که هجران را یدک دارد

    ReplyDelete
  3. سلام
    امروز به طور اتفاقیweblog تون رو دیدم.
    من به شدت اهل weblogخوانی هستم ولی تا بحال با کسی انقدر هم عقیده نبودم. حتی سبک نوشتن شما هم به شدت شبیه نوشته های منه. از اینکه از این به بعد خواننده نوشته هاتم و از اینکه هنوز آدمهای آزاداندیش رو میشه تو این مملکت پیدا کرد خوشحالم.
    شاد باشی و همیشه سبز

    ReplyDelete
  4. کامت با همان تلخی شیرین و دلت ناآرام تر باد

    ReplyDelete
  5. سارا سراییMay 24, 2010 at 5:37 AM

    "...کمی تلخی حق دارد در هر چیزی باشد
    در حرف درست
    و در بوسه ی عشق
    پس چرا در شراب من نباشد!" / ترجمه ی فروغ از شعری آلمانی

    ReplyDelete
  6. سارا سراییMay 24, 2010 at 5:38 AM

    "...کمی تلخی حق دارد در هر چیزی باشد
    در حرف درست
    و در بوسه ی عشق
    پس چرا در شراب من نباشد!" / ترجمه ی فروغ از شعری آلمانی

    ReplyDelete
  7. ها خالو مث خوم دل پر دردی داری ! مو که دیگه پاک بریدم وقتی می بینم یکی تا چند روز پیش چنان داداز بی عدالتی میزد که ..........     اما تا پای چندریال کمک دولت به میان اومد رنگش پرید وگفت : به چه دمی  چه پری  عجب پایی! باور کن اگه تو از دیدن ساندیس احساس  شرمندگی میکنی مو از هرچی پول حالم به هم می خوره .

    ReplyDelete