Saturday, September 18, 2010

در ستایش احتیاج

فرق می‌کند احتیاج با احتیاج. زمان‌هایی هست که آدمی برای سرپا ایستادن، برای بقا، برای حوزه‌های عاطفی یا مادی زندگیش محتاج دیگران است و بی‌حمایت نمی تواند سرپا بماند. این احتیاج به گمانم فلج کننده و غیر بالغانه است اما اوقاتی را می‌شود شمرد که فرد مسوول زندگی‌اش هست. بار رضایت معنوی و مادیش را به عهده گرفته و شانه‌هایش را زیر بار زندگی داده به تمامی. این وقت‌ها گاهی آدم احتیاج دارد به دوست، معشوق، همدل تا بشود بار را موقت، خیلی موقت، به دوش او گذاشت، خستگی در کرد و بازگشت و باز مسوول همه‌چیز شد.


از نشانه‌های بلوغ است به گمانم که فرق این دو را بدانی. بدانی بار جهان بعضی وقت‌ها سنگین‌تر از آن است که بشود یک‌تنه تابش آورد. باید بلد باشی این اوقات بطلبی و بگویی «ببین خسته‌ام بیا یک گوشه‌اش را بردار». بگویی« ببین بیا بمان باش». این هیچ ربطی به استقلال یا وابستگی ندارد. این فقط پذیرش بالغانه یک حقیقت است که انسان بی‌دیگری که دوستش بدارد از هر معنایی تهی است: بی‌دیگری که با دلش شریک گاه‌به‌گاه بار هستی شود. آدم بالغ، آدم مستقل، می داند امروز او تکیه کرده و فردا همو تکیه‌گاه خواهد شد. می‌داند جهان در همین داد‌و‌ستد‌های عاشقانه‌اش قابل تحمل است. می‌داند این نشانه ضعف نیست، نماد قدرت است. می‌داند فرق می‌کند احتیاج با احتیاج.

11 comments:

  1. بارت را به دوش می کشند و یا خودت را و یا دلت را ...

    ReplyDelete
  2. چه دلنیشنه نعمت درک متقابل این مفهوم و بودن در رابطه ای با این بلوغ..
    درک غرور طرف مقابل و اینکه دو طرف  بی ادعا آگاه به تفاوت این 2 احتیاج  باشند.

    ReplyDelete
  3. انسان بی دیگری که دوستش بدارد از هر معنایی تهی است)) این جمله جاودانه خواهد شد  . شک نکنید

    ReplyDelete
  4. راست میگویی
    ...بشود حس تکیه کردن گاه و بیگاه را به دل بدهد. اصلا فقط حسش را هم بدهد  قدرت میگیریم و دلگرم میشویم.

    ReplyDelete
  5. همو که تکیه میکند
    روزی تکیه گاه میشود
    تبریک میگم به این همه درکت از بلوغ
    از انسانیت
    به  اینکه دوست داشتن رو اینقدر ساده تعبیر میکنی
    کاشکی میشد به این بلوغ رسید.

    ReplyDelete
  6. mastureh jan,mishe be in bulugh resid..faghat mesle har bulughi dard dare..dardesho taab biarim balegh mishim..i
    mamnun az in neveshteye ziba..shabihe dars'hayi shode ke rubah be shazde kuchulu midad..i

    ReplyDelete
  7. کامنت دانی قشنگی شده هریک جمله ای را انتخاب کرده پس:
    از نشانه‌های بلوغ است به گمانم که فرق این دو را بدانی. بدانی بار جهان بعضی وقت‌ها سنگین‌تر از آن است که بشود یک‌تنه تابش آورد.

    ReplyDelete
  8. باید بلد باشی این اوقات بطلبی و بگویی «ببین خسته‌ام بیا یک گوشه‌اش را بردار».
    بگویی« ببین بیا بمان باش»

    ReplyDelete
  9. تمام آنچه امروز به آن رسیده ام را باز هم اینجا خواندم،
    و حقیقتا فرق است،
    اما در احتیاجی که روز به روز عجز تو را بیشتر می کند اگر فرو روی، هر نوعش هم که باشد ، یعنی هنوز بالغ نشده ای،
    و چه دردناک بود وقتی عاجزانه از هر کسی که اطرافم بود طلب حمایت می کردم ، ولی امروز بعد از درک تواناییم در استقلالی که دارم به این باور رسیده ام که در اوج هم که باشم باز هم دوست دارم تنها دوستم بدارند ، بی هیچ چشمداشتی ، نه برای خودم ، و نه برای آنها ،و دوست بدارم ، و حالا میدانم که می توانم عاشق باشم کسی را بی توقع ، و محتاج مهرش در اوج استغنا...
    و آدمی را همین عشق هزار رنگ است که هلش می دهد و خیال تسخیر تمام عالم به سرش می زند...
    عشقی که رسیدن به معنای واقعی آن ، پشت سر گذاشتن سالهای درازی از عمر را نیاز دارد.

    ReplyDelete
  10. اصلن جنس خیلی لذت ها با دیگری جور میشود .تنهایی نمیشود

    ReplyDelete
  11. غرور لعنتی نمیذاره... کاش انقدر بالغ شده بودم تا تفاوت ایت احتیاج با اون احتیاج رو بفهمم... ممنون برای این نوشته... بهش احتیاج داشتم!

    ReplyDelete