دلم خيلی چيز ها ميخواهد،مثلا صبحی که بوی نان بربری و گيسوان تو را بدهد،يا خانه ای آنچنان،که از دور ترين زوايايش هم، بشود نجوای نفسهای تو را شنيد.دلم موسيقی قدمهايت را ميخواهد،ترنم لبانت وقتی من با چشمان بسته هر کلمه را ميبلعم و امنيتی که حصار مژگانت ايجاد ميکند....ببين بانو خلاصه اش کنم،دلم تورا ميخواهد!
سلام . ببين بانو جونه من اذيتش نکن . خاطرش برام خيلی عزيزه. اذيتش نکن. ااااااااااااااهههههههههه اين آه از ته دل بود اول روده . خيلی سوز داشت بقران . گلوم سوخت
ReplyDeleteمن نميدونم چرا نمی تونم کامنت بقيه رو بخونمو اصلا چی می خواستم بگم آهان... بين آبجی يه کلوم ختم کلوم ما بد جوری چاکرخواتيم. اين چيزی که گفتی يه همچين لحنی داشت منم که خراب اين لحن... آخ
ReplyDeleteمثه اينکه اين پست خيلی خصوصی بيده ! ما چشمامونو درويش می کنيم .... . شاد و هميشه تندرست باشی ! های بانو خواهشمند است ؛ يه نموره ايشان را تحويل بگيريد .
ReplyDelete..... اين چيزيه که هيچوقت کهنه هميشه .....
ReplyDeleteدلت خيلی تنگ؟؟؟....
ReplyDeleteگاه مي انديشم تو به لبحندي مي تواني اين فاصله را برداري ، بانو ! يه لبخند ...
ReplyDeleteدرباره ی نون بربری مطمئنی؟!
ReplyDeleteخيلی خصوصی شده. مزاحم نميشم
ReplyDeleteبه قول رفقای پائينی ، محفل خصوصيه ! نبياد مزاحم بشيم ، جان کلام : دل ما هم یه چیزائی میخواد ، خصوصا تو رو و صفای وجودتو !
ReplyDeleteحس خيلی شيرينيه در عين تلخی ...تلخ مثل عسل
ReplyDeleteمرا تصديق کنی يا انکار مرا سر اغاز بپنداری يا پايان من در پايان ها فرو نميروم مرا بشنوی يا نه مرا جستجو کنی يا نکنی من مرد خداحافظی هميشگی نيستم. .........(منظورتون نفهميدم گفتين مصداق پيدا می کنه؟؟چی؟؟)
ReplyDeleteدر رابطه با این پست نمیشه زیاد دخالت کرد!
ReplyDeleteاون دلش چی ميخواد .. اگه اونم خلاصش کنه بگه دلم تورو ميخواد همه چی حله .. آرزو ميکنم اونم همينو بخواد
ReplyDeleteسلام امير جان ~ خوبی ! قلم زيبايی داری ! وبلاگتونو هم خوندم ! اميدوارم به آنچه ميخواين برسين ! و منو به عنوان يه دوست ... ! خوش باشی .
ReplyDeleteضلع شوم مثلث شک و عشق و طغيان را در هم بشکن...بی شک امروز طغيان کن که فردا دير است...راستی قلمت دل سنگ سنگک( ای کاش به جای بربری گفته بودی سنگک) را نرم میکند...چه برسد به قلب بانو ... شک نکن اگر طپشهای قلبت را بشنود. حصار مژگانش تا ابد ايمنت ميکند...! بدرود
ReplyDeleteتو رو ميخوام ! تو رو ميخوام! اين دل من خيلی نازتو ميخواد گل من!
ReplyDeleteآآآآآآآآآآخ....می گما! چيزه... بابا ۱۰۰ رحمت به همون آيدين...
ReplyDeleteديدن از هجر تو آ غاز گرفت
ReplyDeleteاز فراقت جوشيد..........
از دوری صياد دگر تاب ندارم...
ReplyDeleteعجب آدم بی معرفتی هستيا!!! اول بوی نون بربری بعد بوی موهای بانو؟!!!!اگه بهش نگفتم...
ReplyDeleteبهbaboneبگم که عزیزم فراغت درست است فراغ به معنی هجران و دوری است که منظور شما بوده و فراق به معنی آسودگی و راحتی و بیکاری است.
ReplyDeleteسلام .اميد که همه ما که اينجور داريم برات آرزوهای عشقی ميکنيم اگه يه موقع هم نياز به کمک مالی داشتی برای سروسامان دادن کارات به همين محکمی حمايت ماليت کنيم نه فقط آرزوی برآورده شدن آرزوها و رفع مشکلاتت . اينو برا خودم گفتم به کسی بر نخوره .
ReplyDeleteدست از طلب ندارم... تا کام من برآيد
ReplyDeleteمی خوام لينکت کنم همين اسمو دوست داری يا چيز ديگه ای بذارم؟
ReplyDeleteسلام
ReplyDeleteاول پستتو كه خوندم و جمله به جمله رفتم جلو و خلاصه با دونستن دونسته هاي قبليم ، تو دلم گفتم اينا همش يه چيز ِ ؛ اونم بانوي تو ...
اخرش ديدم خودت اينو نوشتي ...
من ديگه حسودی ام شد . هی خانومی می کنم جلو حسودی ام رو ميگيرم . نميشه .... اااااااای . يکی هم پيدا شه من رو بخواد )):
ReplyDelete(: به اميد همه صبح هايی که با بوسه بانو بيدار شی داداشم ... زّت هردوتون زياد !
ReplyDeleteکی ميشه به ما خبر عروسیت با بانو رو بدی دلمون خوش بشه که يکی به عشقش رسيد...
ReplyDeleteاونوقت ازت بپرسیم وصال خوبه یا فراق
چه عرض کنم؟
ReplyDeleteچه عاشقانه!
ReplyDeleteمی خواهد
ReplyDeleteدس خودم نيس خوب منم دلم بانوی تو رو خاس!
ReplyDeleteطوری از بانو می نويسی که کم کم منم دلم بانو رو می خواد!
ReplyDeleteقلم خوبی دارید.
ReplyDeleteآخــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی(!)
ReplyDeleteدرقصه ی تو گم شده ام جای من کجاست....تصوير سايه روشن فردای من کجاست.....می پرسم از خودم که در اين خواب های گنگ....تعبير افتابی رويای من کجاست.... در ابتدای قصه ی توراه می روم....معلوم نيست اخر دنيای من کجاست....دل شوره:رنج؛ وسوسه؛ پايان سرنوشت.....اين شام اخر است :يهودای من کجاست....سطری پر از سکوت شدم :سرد سرد سرد ....در شعر ناگزير تو معنای من کجاست....چون موج بی قرارم و چون باد دربه در.....ارامش دوباره ی دريای من کجاست .....در ذهن من هنوز غزل موج می زند.... اين همنشين روز مبادای من کجاست.....با من بگو کجای جهان ايستادهام..... من کيستم ؟ شکوه غزل های من کجاست
ReplyDelete