Tuesday, January 3, 2006

روشنايی

دلم خيلی چيز ها ميخواهد،مثلا صبحی که بوی نان بربری و گيسوان تو را بدهد،يا خانه ای آنچنان،که از دور ترين زوايايش هم، بشود نجوای نفسهای تو را شنيد.دلم موسيقی قدمهايت را ميخواهد،ترنم لبانت وقتی من با چشمان بسته هر کلمه را ميبلعم و امنيتی که حصار مژگانت ايجاد ميکند....ببين بانو خلاصه اش کنم،دلم تورا ميخواهد!


 

36 comments:

  1. سلام . ببين بانو جونه من اذيتش نکن . خاطرش برام خيلی عزيزه. اذيتش نکن. ااااااااااااااهههههههههه اين آه از ته دل بود اول روده . خيلی سوز داشت بقران . گلوم سوخت

    ReplyDelete
  2. من نميدونم چرا نمی تونم کامنت بقيه رو بخونمو اصلا چی می خواستم بگم آهان... بين آبجی يه کلوم ختم کلوم ما بد جوری چاکرخواتيم. اين چيزی که گفتی يه همچين لحنی داشت منم که خراب اين لحن... آخ

    ReplyDelete
  3. مثه اينکه اين پست خيلی خصوصی بيده ! ما چشمامونو درويش می کنيم .... . شاد و هميشه تندرست باشی ! های بانو خواهشمند است ؛ يه نموره ايشان را تحويل بگيريد .

    ReplyDelete
  4. ..... اين چيزيه که هيچوقت کهنه هميشه .....

    ReplyDelete
  5. دلت خيلی تنگ؟؟؟....

    ReplyDelete
  6. گاه مي انديشم تو به لبحندي مي تواني اين فاصله را برداري ، بانو ! يه لبخند ...

    ReplyDelete
  7. درباره ی نون بربری مطمئنی؟!

    ReplyDelete
  8. خيلی خصوصی شده. مزاحم نميشم

    ReplyDelete
  9. به قول رفقای پائينی ، محفل خصوصيه ! نبياد مزاحم بشيم ،  جان کلام : دل ما هم یه چیزائی میخواد ، خصوصا تو رو و صفای وجودتو !

    ReplyDelete
  10. حس خيلی شيرينيه در عين تلخی ...تلخ مثل عسل

    ReplyDelete
  11. مرا تصديق کنی يا انکار مرا سر اغاز بپنداری يا پايان من در پايان ها فرو نميروم مرا بشنوی يا نه مرا جستجو کنی يا نکنی من مرد خداحافظی هميشگی نيستم. .........(منظورتون نفهميدم گفتين مصداق پيدا می کنه؟؟چی؟؟)

    ReplyDelete
  12. در رابطه با این پست نمیشه زیاد دخالت کرد!

    ReplyDelete
  13. اون دلش چی ميخواد .. اگه اونم خلاصش کنه بگه دلم تورو ميخواد همه چی حله .. آرزو ميکنم اونم همينو بخواد

    ReplyDelete
  14. آقاي حكايتيJanuary 3, 2006 at 12:57 PM

    سلام امير جان ~‌ خوبی !‌ قلم زيبايی داری !‌ وبلاگتونو هم خوندم !‌ اميدوارم به آنچه ميخواين برسين !‌ و منو به عنوان يه دوست ... !‌ خوش باشی .

    ReplyDelete
  15. ضلع شوم مثلث شک و عشق و طغيان را در هم بشکن...بی شک امروز طغيان کن که فردا دير است...راستی قلمت دل سنگ سنگک( ای کاش به جای بربری گفته بودی سنگک) را نرم میکند...چه برسد به قلب بانو ... شک نکن اگر طپشهای قلبت را بشنود. حصار مژگانش تا ابد ايمنت ميکند...! بدرود

    ReplyDelete
  16. تو رو ميخوام ! تو رو ميخوام! اين دل من خيلی نازتو ميخواد گل من!

    ReplyDelete
  17. آآآآآآآآآآخ....می گما! چيزه... بابا ۱۰۰ رحمت به همون آيدين...

    ReplyDelete
  18. ديدن از هجر  تو آ غاز گرفت
    از فراقت جوشيد..........

    ReplyDelete
  19. از دوری صياد دگر تاب ندارم...

    ReplyDelete
  20. عجب آدم بی معرفتی هستيا!!! اول بوی نون بربری بعد بوی موهای بانو؟!!!!اگه بهش نگفتم...

    ReplyDelete
  21. بهbaboneبگم که عزیزم فراغت درست است فراغ به معنی هجران و دوری است که منظور شما بوده و فراق به معنی آسودگی و راحتی و بیکاری است.

    ReplyDelete
  22. سلام .اميد که همه ما که اينجور داريم برات آرزوهای عشقی ميکنيم اگه يه موقع هم نياز به کمک مالی داشتی برای سروسامان دادن کارات به همين محکمی حمايت ماليت کنيم نه فقط آرزوی برآورده شدن آرزوها و رفع مشکلاتت . اينو برا خودم گفتم به کسی بر نخوره .

    ReplyDelete
  23. دست از طلب ندارم... تا کام من برآيد

    ReplyDelete
  24. می خوام لينکت کنم همين اسمو دوست داری يا چيز ديگه ای بذارم؟

    ReplyDelete
  25. سلام
    اول پستتو كه خوندم و جمله به جمله رفتم جلو و خلاصه با دونستن دونسته هاي قبليم ، تو دلم گفتم اينا همش يه چيز  ِ ؛ اونم بانوي تو ...
    اخرش ديدم خودت اينو نوشتي ...

    ReplyDelete
  26. من ديگه حسودی ام شد . هی خانومی می کنم جلو حسودی ام رو ميگيرم . نميشه .... اااااااای . يکی هم پيدا شه من رو بخواد )):

    ReplyDelete
  27. (: به اميد همه صبح هايی که با بوسه بانو بيدار شی داداشم ... زّت هردوتون زياد !

    ReplyDelete
  28. کی ميشه به ما خبر عروسیت با بانو رو بدی دلمون خوش بشه که يکی به عشقش رسيد...
    اونوقت ازت بپرسیم وصال خوبه یا فراق

    ReplyDelete
  29. چه عاشقانه!

    ReplyDelete
  30. صورتک خیالیJanuary 4, 2006 at 8:30 AM

    دس خودم نيس خوب منم دلم بانوی تو رو خاس!

    ReplyDelete
  31. طوری از بانو می نويسی که کم کم منم دلم بانو رو می خواد!

    ReplyDelete
  32. قلم خوبی دارید.

    ReplyDelete
  33. آخــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی(!)

    ReplyDelete
  34. درقصه ی تو گم شده ام جای من کجاست....تصوير سايه روشن فردای من کجاست.....می پرسم از خودم که در اين خواب های گنگ....تعبير افتابی رويای من کجاست.... در ابتدای قصه ی توراه می روم....معلوم نيست اخر دنيای من کجاست....دل شوره:رنج؛ وسوسه؛ پايان سرنوشت.....اين شام اخر است :يهودای من کجاست....سطری پر از سکوت شدم :سرد سرد سرد ....در شعر ناگزير تو معنای من کجاست....چون موج بی قرارم و چون باد دربه در.....ارامش دوباره ی دريای من کجاست .....در ذهن من هنوز غزل موج می زند.... اين همنشين روز مبادای من کجاست.....با من بگو کجای جهان ايستادهام..... من کيستم ؟ شکوه غزل های من کجاست

    ReplyDelete