Sunday, January 29, 2006

زرزرهای روشنفکرانه

وقتی بد اخلاقم معدود کارهايی هستند که اندازه کتاب خريدن منو سرحال بيارن.از اونجايی که ديروز عصر همچينک احساس کرديم خلق مبارکمون رو به تنگ شدن ميره و ذات ملوکانه ما درين مورد خاص برخلاف ساير مواد گشادی رو بيشتر از تنگ بودن میپسنده فلذا رفتيم کتاب فروشی هاشمی و جيب مبارک رو تکونديم به نيت گشاد شدن خلق.اصولا من فکر ميکنم اگه آدميزاده امکان داشت هر وقت که خواست جيبش رو در هر کجا که خواست ميتکوند کلهم اجمعين حال و روزش بهتر از قبل ميشد،نه مثل ما عوام متوسط که برای هر تکاندن جيب نياز به رمل واسطرلاب و توسل به ۱۴ معصوم داريم...رشته کلام از دستم در رفت حالا خدا رو شکر که فقط رشته کلام از دستم در رفت نه رشته ساير موارد...عرض ميکردم رفتيم و دو فروند کتاب از ريچارد برانيگان خريديم و يک فقره وودی الن و يک فقره بورخس به ترجمه مرحوم مير اعلايی.اقرار ميکنم اين آخريه بيشتر تحت تاثير کلاس قضيه صورت پذيرفت چون کلکسيون نويسندگان امريکای لاتين من با بورخس کامل ميشد و افت داشت که حتی يک فروند از نوشته های بورخس اون تو نباشه.اما ريچارد برانيگان رو اونايی که از نويسنده های خل خوششون مياد از دست ندن که حتی درين مورد حديث هم داريم.


پی نوشت۱:يه چرخی تو کتابخونه زدم ديدم اگه بخوام عصر ارتباطات کاستلز رو بذارم تنگ دن آرام شاملويی و کنارش اين دو سه تا کتاب کوندرا رو هم که ندارم  بخرم ۴۵۰۰۰ تومن پيادم.به اين اضافه کنيد يه مجموعه دی وی دی از کارای کيشلوفسکی که سی هزار تومن بود و اون کلکسيون آل پاچينو که حتی جرات نکردم قيمتش کنم....هوم درين موارد عقل سليم بر ميگرده به دل ميگه داشم خواستی تنگ شو خواستی گشاد،مايه تيله درين حد موجود نميباشد.چيزی از مقوله...لقت انگار!


پی نوشت ۲: انقدر اين کاستلز رو نميخرم که اخرش ميشه مثه اتش بدون دود ابراهيمی.اون وقتايی که ميخواستم بخرم پول نبود وقتی پول بود ديگه حوصله نادر ابراهيمی رو نداشتم!الان ۴ ساله دارم براش نقشه ميکشم و نميخرم.

43 comments:

  1. سلام .من هم وقتی کهفات زدم ميرم خريد.حالا هرچه که شد فرقی نمی کنه.کجا رفته بودی که مججوعه کار های کيشولوفسکی را داشت؟ اگه بهم بگی خيلی ممنون می شم.

    ReplyDelete
  2. کهفات تغيير يابد به که قات!

    ReplyDelete
  3. مرسی از اين که بهم ادرس دادی. من اون دو تا پستو يه زمان نوشته بودم برای همين نظرات يکی شونوغير فعال کرده بودم.اوووووووووه ۱۸ هزارتومن!ولش کن ما همون کشيلوفسکی ندیده بمونيم بهتره!

    ReplyDelete
  4. سلام . آره موافقم کتاب خيلی خوبه مخصوصا اسمش بوردا باشه . پر از عکسای قشنگ قشنگ . با اينکه کم حجمه اما تموم کردنش خيلی طول ميکشه . آخه دقت بالا ميخواد ديگه نه؟ حالا اين کلاشينکف کيه ؟ دی وی دی هم خوبه کيفيتش خيلی بالاس مثل پخش زنده نمازجمعه آيينه ی آيينه اونم دوس دارم .

    ReplyDelete
  5. چه تصادفی .... پس شوما هم مشتری آقا هاشمی هستين ......:) البته من اونجا هميشه تماشاگرم تا کتابخر .... عجب تعبيری !‌ " حديث هم داريم"....=))

    ReplyDelete
  6. منوچهر سابق!January 29, 2006 at 1:33 PM

    عجب پسر تو پر خرجی .....

    ReplyDelete
  7. کتاب بخر و دست دست نکن...

    ReplyDelete
  8. امير من اون کتابو فکر کنم 15-10 سال پيش خوندم، درک شعور اون موقع، به اضافه پاک شدن حافظه در طول اين سالها بهتر از اون چند خط رو تحويلم نداد :)
    --- خوب حالا اميدوارم خلقت يه خورده باز شده  باشه :)

    ReplyDelete
  9. کدوم هاشمی!؟ نکنه منظورت هاشمی بهرمانی!! هست؟!

    ReplyDelete
  10. پس من فقط اينطور نيستم که دلم می گيره می رم خودکشی فرهنگی!

    ReplyDelete
  11. تولدت وبلاگنم مبارک. در زمينه مشکل بنده هم اطلاع داری اگر نه بنده در خصوص اينکه تولد رو بايد تبريک گفت می دانم و حديث مربوطه را هم قرائت کرده ام!

    ReplyDelete
  12. سلام. فکر می کنی اون کتابفروشی که صاحبش يه خرده ادعاهای گنده و خوب داره(دو سال پیش با افتخار دو تا کتاب که حق چاپ نداشت به زور بر گرده من و دوستم گذاشت) کتاب شازده کوچولو رو داشته باشه؟شنيدم چاپ نميشه و کتاب بنده هم به سرقت رفته!!!

    ReplyDelete
  13. اميدوارم کار نخريدن به ۴ ساله ی دوم نکشه ....ساعت ۳ صبح اميرانه خوندن هم عالمی داره ها ...

    ReplyDelete
  14. به نظر من چشات رو ببند و يواشکی بدون اينکه خودت متوجه شی برو بخرش....

    ReplyDelete
  15. :)اين جور مواقه بهترين کار صوت زدنه.

    ReplyDelete
  16. به نظر من بهترين تفريح خريد کردنه... خوب چه بهتر که چيزايی رو بخری که حالت رو خوب کنه... اين وسط امن يجيب هم کار ميکنه بعد از رمل اسطرلاب البته...

    ReplyDelete
  17. کتاب بازی بد درديه...رفيق به خصوص وقتی موقع برگشتن از شهرکتاب حتی پول تاکسی هم نداشته باشی.....راستی هوس دون آرام رو انداختی به سرم....هوس ديگه.....

    ReplyDelete
  18. خوبی امير جان. خدا رو شکر که دلت گشاده شد. خوشا به حالت کتابهای جديد ميخونی. حالش رو ببر داداشی

    ReplyDelete
  19. دست شما درد نکنه جناب حالا ديگه شوخی شوخی همه ما رو کردی سانچو  ...داشتيم برادر!!

    ReplyDelete
  20. دفعه آخری که خونه ممد بودم ميگفت که (آتش بدون دود)ش گم و گور شده ونميدونه دست کيه ، اگه هفته قبل پيش حميد رديابيش نکرده بودم همين الان زنگ ميزدم ۱۱۰ ! ( وشاید ۱۰۹ )........... اردات ما به حضرتعالی جای خود داره ، ولی شرمنده ام که ماموريم ومعذور !

    ReplyDelete
  21. اگه دختر بودی بهت می گفتم والنتاين نزديکه . اما حيف که دختر نيستی تازه شم بانو رو تخم چشمای ما جا داره . واسه همين بهت ميگم دنده ات نرم . چشمت کور . وقتی رو دلت انقدر کنترل نداری که هر وقت خواست تنگ ميشه برو خودت پول بده بخر !!!

    ReplyDelete
  22. (: خودت هم اگه قول بدی گردنم نشکنه رو سر ما جا داری داداش !!! (:

    ReplyDelete
  23. وبلگ خوبی داری.به من سربزنی خوشحالم ميکنی.
    ممنون

    ReplyDelete
  24. سلام خوبی؟ اگه می دونستم واسه تولدت تقديم می کردم.ايشاا.. سال ديگه با دون آرام شاملو.
    دلم واسه ت تنگه آقا داداش.
    راستی با زحمات مااااااااا

    ReplyDelete
  25. ببخشيد شما حرفهای روشنفکرانه ميزنيد قهوه تلخ ميخوريد؟ پالتو سياه بلند میپوشيد؟ موهاتون خیلی بلنده؟ و از واژه های خفن(!)که بیشترش همش ایسم و اینجور چیزا دارن هم هی تو حرفاتون  استفاده ميکنيد؟(همه اش شوخی بود!) ... اين حرفها فقط مربوط به تيتر مطلبت بود...

    ReplyDelete
  26. اشتباه نکنم تو ميدون وليعصره هاشمی...من خيلی اونجارو دوست دارم.وقتی از دندونپزشکی برميگردم هميشه از اونجا کتاب ميگيرم چون فروشندش خيلی خوبه چون هی مامامنم ميگه اينو نگير ولی اون ميگه خانوم بزار بخونه...خوبه بره رمان بخونه؟

    ReplyDelete
  27. نه من اون هاشمی رو نگفتم ... يه آقا هاشمی هست ابتدا خيابون يکطرفه سمت راست .. کمی پائين ترش  يه کتابفروشی ديگه ای هم هست.. اگه حالشو داشته باشين و حدود ۵۰۰ متر ديگه هم بريد پائين تر مي رسين به شهر کتابی که اونحا هست ......=))

    ReplyDelete
  28. آقا فعلا حاضر.. بعدا ميام يه زر زر روشنفکرانه ميکنم... بای

    ReplyDelete
  29. هزارو یک روزنهJanuary 30, 2006 at 4:23 PM

    برو شهر کتاب ارين يا نياوران سر ذوق ميای.....بار ديگر شهری که دوست ميداشتمشو بخون...منم تو اوج کتابخونيام آتش بدون دودش بهم مزه نداد تا جلد دو بيشتر نرفتم نميدونم چرا....

    ReplyDelete
  30. اميرجانم ، اربابم ، رفيق !
    دلم تنگت شد يکهو و اصلا ْ آمدم تا سراغت را بگيرم . تازه فهمیدم که جشن میلادی هم بوده و ما را خبر نکرده اید ... سهم من تبریک است که میگویم . ولی اینها حریف دلتنگی ما نمیشود . تو کتاب میخری ، من به مغازه ی جوراب فروشی نزديک دانشگاه هنر سر ميزنم و جوراب ميخرم . ارباب جان سلامت باشی هميشه .

    ReplyDelete
  31. امیر جان سلام
    خسته نباشی. با وبلاگت خیلی حال کردم. روانی نوشته هات خیلی ساده آدم را روان میکنه تو جوی خاطراتی که چند هزار ساله زیر هرم این روزمریگیهای نفرت انگیز خشک شده .جوی خشک شده ای که شاید هنوز هم منتظر آبتنی کردن ماست.
    به وبلاگ من هم سر بزن .خیلی خوشحال میشم.
    راستی این کتابفروشی هاشمی که میگی سر سه راه ضرابخانه نیست؟

    ReplyDelete
  32. تو شنبه عصری تو نشر هاشمی بودی؟!!!!! حالا که کتاب خريدن حالتو جا مياره اينم بخر: نوشتن با دوربين(مصاحبه با ابراهيم گلستان)

    ReplyDelete
  33. ممممممممم با کتاب خريدن بد موافقم!!!!!!!!

    ReplyDelete
  34. شرکت نیازامروز ایرانیانJanuary 31, 2006 at 3:33 AM

     باعضويت در نياز روز از مزاياي ويژه اعضا بهره مند شويد..... تبادل لينک با نيازروز علاقمندان بيشتري را به بازديد از وب سايت شما دعوت مي نمايد ......
    شما مي توانيد آگهي هاي مختلف خود را در اين سايت قرار دهيد... پيامهاي شخصي خود را براي آگاهي دوستانتان  روي سايت نياز روز بگذاريد.....و هرآنچه که نياز داريد در  نياز روز مي يابيد.

    ReplyDelete
  35. اول بگم که تولدت مبارک ! بعد هم بگم من که کتاب نمیخرم تا وقتی که همه ی کتابهای دنیا رو تو یه تراشه ی هزار تومنی بریزن ! اینطوری ارزونتره نه ؟! وقتی کتابخونه هست دیگه چرا بخریم ؟! ( اگه پول داشتم شاید این حرف رو نمیزدم ! )

    ReplyDelete
  36. ببينم نگاه ای والنتاين که وگفتی ينی چه؟!!!

    ReplyDelete
  37. تخريب رو پايه ام !

    ReplyDelete
  38. شما بيزحمت يه چند واحد کتابداری هم پاس کن به دردت ميخوره.... خوبه... اينها همگی يعنی زندگی جريان دارد

    ReplyDelete
  39. يه سری هم به وبلاگkhaatee
    بزنيد مطالبش جالبه !!! بخصوص  مصاحبه با آقای پدرام نيا

    ReplyDelete
  40. عمريه غم تو دلم زندونيه
    دل من زندون داره تو ميدونی
    هر چی بش ميگم تو آزادی برو
    ميگه من دوست دارم تو ميدونی
    خوشحال می شم به دیدنم بیای دوست عزیز!!!!!!موفق باشی!
    جواب سوال يادت نره!

    ReplyDelete
  41. آخ درد دلم رو تازه کردی خيلی وقته که نتونستم کتاب بخرم آخريش کتاب آهستگی کوندرا بود که اونم قسمتم نشد بخونم جدی خريد يک چيز تازه حال آدم رو جا می ياره موفق باشی و جيبت پر از مايه برای خريدن هر چند تا کتاب که دلت می خواد

    ReplyDelete
  42. ببين امير هيچ کس باختن رو دوست نداره. ولی وقتی فکر کنی می بينی برد و باخت مهم نيست. مهم اون چیزیه که بابتش می بازی. اگه نتونی اونو تحلیل کنی و تازه دیگران رو بابت باختت محکوم کنی غیر از اینه که دنیات محدود به دو قدم جلوتر و عقب تر از خودته؟! خوبه ياد بگيريم ورای مناظر و اتفاقات رو ببينيم.

    ReplyDelete