Wednesday, February 1, 2006

عصر نوشت يک برده مغموم...

خوب که فکر ميکنم اين ولگردی های چند وقت اخيرم به بهانه های مختلف بيشتر برای اينه که حوصله روبرو شدن با خودم رو ندارم...چيکار کنم ندارم.تا مياد يادم بيفته اوضاع بسی بی ريخته و غرغروی درونی شروع کنه به اعتراض،يه قاقا ميدم دستش.يه دفه براش کتاب ميخرم،يه دفه براش فيلم ميگيرم بعضی وقتا هم سرشو با غذا گول ميمالم.بچه پررو،ديشب منوی غذا رو گذاشتم جلوش گفتم ببين هر چی ميخوای بگو و هر چقدر که ميخوای ولی غر نزن.ميگه:اصلا نميخوام مگه من مسخرتم با غذا سرمو شيره ميمالی...گرفتار شديما...بعضی وقتا دلم ميخواست خونه نزديک شرکت بود ميشد نرم نرمک پياده رفت و زندگی رو بوکشيد نه مثل حالا که يکساعت و نيم بايد تو راه باشم تا مثلا به آشيانه برگردم.حضرت استادی قبلا فقط تو شرکت مخل آسايش بود،حالا چند وقتيه که تا خود خونه همرام مياد.تمام راه رو هم حرف ميزنه،تازه جديدا عاشق هم شده اين پسرک ۳۸ ساله...وسط اين بلبشو مديريت محترم شرکت تصميم گرفته کامپيوتر های ما رو جمع کنه و به جاش يک پديده مضحکی بده بهمون به اسم افيس استيشن.يعنی کار گرافيکی پر،استفاده از نرم افزار جز آفيس پر و...منم به عنوان انتقام روزی سه بار وبلاگ اپ ميکنم که اين دايناسور فکر نکنه اينطوری ميتونه استثمار ما حيوانات بی زبان را مضاعف کنه.زياده عرضی نيست.دهه فجر شروع شد و ما بايد يادمان باشد«انفجار ما، انقلاب نور بود»

50 comments:

  1. آخی...نيم ساعت نوشتنت ولی کامنت نداری بابا!خودم برات کامنت ميذارم جگر آبی من!

    ReplyDelete
  2. کی گفته کامنت نداری؟پس من چی کاره ام اين جا؟

    ReplyDelete
  3. محمد علی شجریFebruary 1, 2006 at 10:36 AM

    به نام خدا
    سلام
    اميدوارم که از نارحتی بيرون بيايد.اما گاهی انسان دچار چنين روحياتی ميشه.چقدر خوبه که بتونيم به بهترين نحو از اون بهره بگيريم و به اندکی بيشتر تامل کنيم و تصميمات خوبی برای آينده بگيريم.البته نماز با آرامش قلب هم بی تاثير نيست.
    از نظرات شما در وبلاگم متشکرم.

    ReplyDelete
  4. سلام امير جون ميخواستم ازت بپرسم چی شده ميای سه تا سه تا پست ميفرستی و تو هر پستت هم آدم رو بمباران اطلاعات ميکنی ديدم خودت دليلشو گفتی... به هر حال هر کسی برای جلوگيری از به استثمار  کشيده شدن يک عکس العملی از خودش بروز ميده... اينم يه جورشه ديگه.... راستی يه خبر فوتبالی... اين عشرت شايق (عشرت رعشه خودمون) که يادته... ميگن عضو هيئت مديره تيممون شده.... تو رو خدا شانس رو ميبينی.... آدم بره طرفدار کشت و صنعت علی آباد کتول بشه ديگه اينقدر جلو ملت روسياه نميشه لااقل..... هی دل من .. هی دل من

    ReplyDelete
  5. واسه اینکه بچه مردم عقده ای نشه! (;

    ReplyDelete
  6. آخی پس ديگه هيچ رقمه گول نمی خوره....

    ReplyDelete
  7. وای .اين کامپيوتر احمق قاطی کرده بود نمی تومنستم کامنت بذارم کلی التماس کردم تا صفحه ار باز کرده........

    ReplyDelete
  8. از دست اين کودک درون که هيچ وقت آدم نمی شه.

    ReplyDelete
  9. امير جان! درکت می کنم رفيق! نه کتاب و فيلم و حتی عشق من کامپيوتر و وبگردی و.... کمکی به من نمی کنه.به قول شاعر شيرين سخن : از دل ای کافر جان صبر تحمل داری..... مگر اين کافر ديوانه به فرمان من است.//حرف زياده اما ايشالله بعدا می عرضم.

    ReplyDelete
  10. آقا بهترین کار اینه که بگی « هی سیاست ! گور پدر بزرگوارت ! » و بشینی آهنگ گوش بدی و تخمه بشکنی و فیلم نگاه کنی ! هشت تا کتاب رو میگم ها !! الان یه صدایی شنیدم ، مثل اینکه دوباره انقلاب شد !!

    ReplyDelete
  11. به به! البته مشخص بود که با اين سکنات و وجنات داداشمون عاشق ميباشن!! // حالا کی هست اين طرف! خداييش لب تر کن خودم مخشو بزنم!!! سيم ثانيه! // ولی ميدونی که ميگه : ... دل عاشق خريداری نداره ..

    ReplyDelete
  12. منم سر خودمو از اين گولا می مالم! اما از اين آخرش هيچييييييييييی نوفهميدم!

    ReplyDelete
  13. سخت ميگيری زندگی رو...

    ReplyDelete
  14. دل من هم همينجوری بود. ميدونی چجوری درست شد؟ با لغت افتادم به جونش. کبودش کردم.

    ReplyDelete
  15. باز خوبه اينقدر تحويلش می گيری ! من که اينقدر پياده روی می کنم تا نای نطُق کشيدن نداشته باشه ولی بازم ول کن ماجرا نيست ... هنوز نوايش را می سرايد .... .

    ReplyDelete
  16. آخيششششششششششششششش چقدر دلم خنک شد جای تو که انقدر غر زدی. فقط جان مادرت هر چی می خوای اينجا غر بزن تو سر بچه های وبلاگ بزن اصلا تو سر خودم. فحش هم بده (ازهمون فحش هايی که خيلی دوست داری)کتک هم بزن پول هاتو هم هر چييييييييييييی خواستی بخر خلاصه داش امير جان هر کاری می خوای بکن هوای بانو و حتی هوای اطراف و اکناف بانو رو هم داشته باش. می دونی که من چققققققققققدرررررررررررر به اين مسايل حسسسسسسسسسسساسمممممممممم:( نکنه تو اين حال و هوات دل بانو برنجه ازت دوست عزيز.

    ReplyDelete
  17. اومدم برات کامنت بنويسم ديسکامنت شدم!! يه چيزی می خواستم بگم در باره ی دست های خالی مان برای مقابله با آن خود درونی که گفتی، که الان دقيقن جمله ش يادم نيست اما جمله ی قشنگی بود.... /

    ReplyDelete
  18. راست ميگی امير. امان از اين غرغروی درونی گاهی ديگر با هيچی نميشه ساکتش کرد. اميدوارم روزهای خوشترت زودی برسن. خوش باشی رفيق

    ReplyDelete
  19. زيادی سر به سرش نذار که بعدا بدجوری انتقام می گيره ازت. به عاشق شدنشم خرده نگير که... بدتر می شه!

    ReplyDelete
  20. اين کامنت مربوط به پست زرزر های روشنفکرانه است:داش امیر، خلق خوشت توی طنز نوشته ات مشهوده.ما رو هم شاد کردی.رمل و اسطرلاب و توسل...یه جورایی به کتاب خریدن و خوندنت حسودیم شد.بیشتر از اون به فیلم دیدنت.

    ReplyDelete
  21. سلام کا امير. بسی دلتنگ شمائيم دست مارو بگير!

    ReplyDelete
  22. عجب نامرديه!

    ReplyDelete
  23. بابا بی خيال داش امير ... هوا رو نگاه کن داره بوی بهار می آد ...  (نمی دونم چرا انقدر شامه من قويه هر چيزی رو از دو ماه قبل حس می کنم !!!!!) ...يه بدبختی می گفت برای پريدن حدی نيست بايد بالاتر پريد ... حالا چه ربطی داشت خودمم نميدونم !!!!

    ReplyDelete
  24. (اطلاعیه جدید حزب میانه رو مدیران بیکار منتشر شد!)

    ReplyDelete
  25. معلومه تو هم مثل من با خودت مشکل پیدا کردی...بیا با همدیگه مشکلمون رو حل کنیم. منم دارم دیوونه میشم!

    ReplyDelete
  26. امير خيلی لوسش ميکنی....بچه هم بچه های قديم....بفرستش پيش هليای ما يکم قاعدهی بازی ياد بگيره:)

    ReplyDelete
  27. آخر هفته خوش می گذره؟؟؟؟؟؟

    ReplyDelete
  28. سلامبراميرنامژمال! يه اصطلاح محلی! امير جون بيشتر کسانی که اضافه وزن دارن مثل شما فکر ميکنن، خلاصه حواست جمع باشه قوزبالاقوز درست نکنی! اون جمله آخری که نوشته بودی رو اصلاح کن: «انقلاب ما، انفجار افيس استيشن بود» امام امير!

    ReplyDelete
  29. به نظر من همينکه يه چيزی هست که تو ميتونی برای يه مدت به چيزی فکر نکنی خودش خيلی خوبه...باور کن

    ReplyDelete
  30. داش اميررررر خيلييييييی چاکر تو و آخر هفته تم.خوش باشی مردونه.

    ReplyDelete
  31. حالا اين غرغروی درونی چی می خواد؟ يه دفه ببين حرف حسابش چيه؟

    ReplyDelete
  32. سلام امير جان. چطوری؟ فرصتی شد که بيام کامنت بذارم. پستهاتو همچنان دنبال ميکنم. اميرانهء يکساله هم مبارک. ببينم حتمن دندونم در آورده ديگه؟ راه رفتنم بلده؟ ( شوخی) بابا روشنفکر! چه کتابهايی! من حتی معنی اسمشونونم نمی فهمم جه برسه به متنشون. روزگارت خوش داش امير

    ReplyDelete
  33. سلام مرد چطوری ؟ خودتو بیخیال ....  از اندکی صبر ( فاهوس) خبر داری ؟ يعنی اون هم رفت؟ تا حالا چند تا وبلاگ نويس ناک اوت شدن؟‌ بعدی کيه ؟

    ReplyDelete
  34. سلام مرد چطوری ؟ خودتو بیخیال ....  از اندکی صبر ( فاهوس) خبر داری ؟ يعنی اون هم رفت؟ تا حالا چند تا وبلاگ نويس ناک اوت شدن؟‌ بعدی کيه ؟

    ReplyDelete
  35. لی لی به لالاش نذار...خودش درست ميشه...

    ReplyDelete
  36. سلام . يکی بابا جلو اين نازی خانمو بگيره . نقش امام زمونو داره ايفا ميکنه . امير به رييست بگو اگه موقعيت وبو ازت بگيره من هی به تلش زنگ ميزنمو صداهای بد بد براش در ميارم .

    ReplyDelete
  37. سلام . خوفی . يعنی خوبی . من اولين باره که پستتو
    خوندم . خيلی باحالی . راستی تو امير حسين ميشناسی ؟ اگه ميشناسی چرا چند وقته وبش بسته شده . نگرانشم . حالش خوبه ؟
    راجع به پست قبليت : بابا سياست . بيچاره ما با اين رييس جمهور قشنگمون . نه ؟

    ReplyDelete
  38. عصر برده داری منسوخ شده زود باش يه پست روحيه دار تر بزن!

    ReplyDelete
  39. اول بگو ببينم اين استاد کيه؟يهو سر و کله اش از کجا پيدا شد؟بعد هم بهترين راه را همون استادی پيدا کرده عاشقیت بر همه درد ها دوا است ولی خودش يک جور درد بی درمان است .يک چيزی تو مايه های تریاک  و اين حرفا.

    ReplyDelete
  40. راستی لبت خندان و دلت خوش .جيبت پر و سرت سلامت .اين قدر هم لوس بازی در نيار.تکبیر

    ReplyDelete
  41. خوشحالم که حسم رو می فهمی و درکش می کنی امير جان!

    ReplyDelete
  42. نچ . من هرچی فکر می کنم نمی فهمم تو چطوری يه شبه ده سال بزرگ شدی ؟!!!!!

    ReplyDelete
  43. ((: من فکر کردم اون استاد غرغروی ذهنته ((: اما خودمونيم . بميرم برات . وای به وقتی که باکره جماعت عاشق بشه !!!!

    ReplyDelete
  44. سلام خوندم مثل هميشه خوب بود

    ReplyDelete
  45. مثل اينکه آخر هفته خوش گذشته...........

    ReplyDelete
  46. آخی سه روزه نوشتنت کسی کامنت نگذاشته؟:)

    ReplyDelete
  47. ااااااه ... چرا من کامنت ندارم ؟ بخدا يکی دوبری متنت رو خونده بودم ها ... الانم دارم ميرم سر کار ..البته جديدا حال وراجی ندارم .. ميبينم که ۵۰ نفر ديگه قربون صدقه ات رفتن ...منو ميخوای چيکار

    ReplyDelete
  48. شیدا ( آئینه ای ... )February 5, 2006 at 4:34 PM

    اااوو !!! ريکا !!! ته اصل حال خار هسته ؟؟؟! ته مار خاره ؟؟؟

    ReplyDelete