نه،نميتوانم فراموشت کنم/زخم های من بی حضور تو از تسکين سر باز ميزنند...(شمس لنگرودی)
وقتی مرز بودن و نبودن ميشه يه مو،حضورت عين يه معجزه است بانوی من!لذتی داره کناری نشستن و تماشا کردن که اون همه دغدغه و مشکل چطور تو هرم نگاهت بی رنگ ميشن!
پی نوشت:بهترم و بی انرژی.فقط نميدونم اين حال نقاهت يه بيماره که اوج شدت رو از سر گذرونده يا مجالی برای نفس تازه کردن و دوباره فرو رفتن...اقرار ميکنم نای دومی رو ندارم.
اينجا هم اول! خدايا یعنی خواب ميبينم!!!
ReplyDeleteبه فاصله دو دقيقه در دو فروند از مشهورترين و وزين ترين وبلاگ های تاريخ بشر اول شدم ( دکتر نگاه و حاج امير!) يحتمل خوشبختی ديگه دس از سرم بر نميداره! شکرا لله!
ReplyDeleteدوباره ميسازمت رفيق ! ..اونم با يک کباب ترکی وسط خيابون ستارخان ....!!!!
ReplyDeleteآره برين نشاط!!ولی گمونم بايد با ۲ تا کباب ترکی بسازيش!!.......دروغ ميگم امير؟!
ReplyDeleteهمت کن...
ReplyDeleteحصار امن چشمات!!!!چه عنوان قشنگی برای نوشته ت گذاشتی....اميدوارم حالت از نوع جمله اولت باشه
ReplyDeleteدوتا ؟ نه بابا اينی که من ميشناسم حداقل ۴ يا ۵ تا ميخواد ... ببين ميشه جاش سيب زمينی سرخ کرده بخوری؟ با نوشابه دوبله ؟ قول ميدم آخرش از شدت خوردن بترکی ؟ قبوله ؟
ReplyDeleteاوه ...جدی اسمش نشاطه ! ...
ReplyDeleteببخشيدا...نميخوام حرفای نا اميدی زنم...ولی خدا يه فرصتی بت داده يه نفسی بکشی واسه دومی اتفا قا...مثِ من!...ولی ياد گرفتم که ديگه هی سوال نکنم ازش...هی نپرسم چرا؟...هی...چه ميدونم چيزايی که آدمو بيشتر کلافه ميکنه...بضی چيزا جواب ندارن...هيچ جوابی!...من که ميگم بزا تو همين دوره نقاهت بمونی....دوران بعد از نقاهت اصلن خوب نيس!...(ميدونم که باز نميشه آدم خودشو گول بزنه!)
ReplyDeleteهميشه يه معجزست که ميتونه آدمو آروم کنه...
ReplyDeleteوقتی مرز بودن و نبودن ميشه يه مو ...آخ که هر چی می کشم از اين يه تار مو ی ناقابل می کشم
ReplyDeleteمتنهای عاشقانه ات رو که ادم ميخونه هوس ميکنه عاشق بشه
ReplyDeleteخدا بانو رو واست نگه داره.
ReplyDeleteاين هم از نتيجه بی مشکليه. همش خودمون رو ميزنيم به فهميدم.
ReplyDeleteبانو! داش امير ما رو تنها نگذار ديگه . تنها تو نوشدارو هستی . يه چيزی تو مايه های جام جهان نما .
ReplyDeleteسلام . آخه پسرم . کو دست نوازشگری که مماغ را بخاراند کوووووووووووووووو؟
ReplyDeleteبانوی عزيز لطفا به دادش برس...........
ReplyDeleteراستی آدرس اون رستورانه تو خيابون وليعصر روبروی پارک ملت برج سايه......فقط مواظب باش به درد ما دچار نشی.....
شاعر ميگه: اگه چشمات بگند آره:)!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ReplyDelete...خيال مي کردم خسته ام اما / هرچه دويدم / از پا در نيامدم...
ReplyDeleteسلام... امير جون! ميگذره... سخت نگير.... (میخوام بدونم میتونی به من فحش بدی يا نه؟)... يا حق!
ReplyDeleteزهی امير خان ! ............... وصد البته بانو!
ReplyDeleteاز آقاييته عزيز گل پسر!
ReplyDeleteچه خوب که بهتری. خوشا بحالت امير که بين بودن نبودند يک مرزی هست، ولو به نازکی يک مو باشه. خدا بانوت رو ازت نگيره. خوش باشی
ReplyDeleteنه می تونم به نگاهت چشم بدوزم ..ميون شعله ی عشق تو بسوزم.. نه می تونم از نگاهت چشم بگيرم..پشت يخبندون عشق تو بميرم..
ReplyDelete