چقدر خودم را به رسمیت میشناسم؟چقدر خودمم؟چقدر مثل اسب گاری که در سربالایی اسب جلویی را گاز میگیرد دارم خودم را گاز میگیرم؟چقدر...؟برای این سوال ها جوابی نیست،لااقل حالا نیست
الهی ببین این الهی مال پست قبلیه. تند تند می نویسی من عقب میمونم خوب. برای پست فعلی. دیشب بهنام میگفت آدم در طول زندگیش یاد میگیره به بعضی سوالا فقط باید به شکل سوال نگاه کنه، یعنی اینها سوالاتی هستند برای این که بهشون فکر کنیم نه این که بهشون جواب بدیم. ولی نمی دونم اسبهای گاری هم تو این دسته مسته ها قرار میگیرند یا نه
سلام من "کوچک" هستم. نویسنده ی وبلاگ خلود... من کوچک یه چند بیت مثنوی و غزل گفتم که خوشحال میشم نظرتون رو راجع بهشون بدونم. البته ماجرای رفتن پیش یکی از بزرگترین شعرای معاصر و پرسیدن نظر اون رو هم کامل نوشتم.... مرسی.... "عاشق عشق باید یود"
یه بار دیگه هم همین اتفاق افتاد : اومدم خوندمت و احساس کردم پست هامون نه دقیقا ولی یه جورایی از نظر مفهوم هم جهتن یعنی یه از یه دغدغه مشترک می گن.نمی دونم شایدم دارم چرت می گم ولی منم توی پست یه جورایی توی این فکرم...
امیر جون تا دلت بخواد من از این سوال های بی جواب دارم . زیاد بهشون فکر نمیکنم چون وقتی جوابی براشون ندارم فقط فکر کردن ازارم میده . هرچند که می دنم با فکر نکردن هم اونها پاک نمیشن.
چه بگویم
ReplyDeleteبه نظر من این چقدر ها مهم نیستن. بلکه مهم تلاش در به رسمیت شناختن خود. و تلاش در مواظبت از حریم های میخ شده ی خودمون!
ReplyDeleteتو روی منم تو افسرگی سفید کردی ...
ReplyDeleteمن- دون کیشوت علاوه بر تکههی از سرزمینهای دور به خاطر این قدرشناسیات تکهآی از زمین ماه را هم به تو میبخشم سانچو!
ReplyDeleteالهی ببین این الهی مال پست قبلیه. تند تند می نویسی من عقب میمونم خوب. برای پست فعلی. دیشب بهنام میگفت آدم در طول زندگیش یاد میگیره به بعضی سوالا فقط باید به شکل سوال نگاه کنه، یعنی اینها سوالاتی هستند برای این که بهشون فکر کنیم نه این که بهشون جواب بدیم. ولی نمی دونم اسبهای گاری هم تو این دسته مسته ها قرار میگیرند یا نه
ReplyDeleteسلااااااااااااااااااااام ...... اینجایم !!!!!!!!!!!!!!
ReplyDeleteسلام من "کوچک" هستم.
ReplyDeleteنویسنده ی وبلاگ خلود... من کوچک یه چند بیت مثنوی و غزل گفتم که خوشحال میشم نظرتون رو راجع بهشون بدونم.
البته ماجرای رفتن پیش یکی از بزرگترین شعرای معاصر و پرسیدن نظر اون رو هم کامل نوشتم....
مرسی....
"عاشق عشق باید یود"
یه بار دیگه هم همین اتفاق افتاد : اومدم خوندمت و احساس کردم پست هامون نه دقیقا ولی یه جورایی از نظر مفهوم هم جهتن یعنی یه از یه دغدغه مشترک می گن.نمی دونم شایدم دارم چرت می گم ولی منم توی پست یه جورایی توی این فکرم...
ReplyDeleteهن؟
ReplyDeleteربطی به حالا ندارد..هیچوقت برای این خودتحلیلی ها جواب نیست..همیشه ادم از خودش بیشتر از اینی که هست انتظار داره
ReplyDeleteمرد گاریچی .....
ReplyDeleteexcuse me Mr. Amir?? where is GARDOOOOOON????
ReplyDeleteزندگی اما تا آن روز که خودمان را به رسمیت بشناسیم، منتظر ما نمی ماند !
ReplyDeleteامیر جون تا دلت بخواد من از این سوال های بی جواب دارم .
ReplyDeleteزیاد بهشون فکر نمیکنم چون وقتی جوابی براشون ندارم فقط فکر کردن ازارم میده .
هرچند که می دنم با فکر نکردن هم اونها پاک نمیشن.