Wednesday, February 6, 2008

مستی و راستی

از آن شب ها بود که مصداق «من بی می ناب زیستن نتوانم» بودم...

پی نوشت:از وقتی فهمیدیم دادگاه یک بنده خدایی را به خاطر عرق خوردن به اعدام محکوم کرده ،وقتی می میزنیم حس چه گوارا بودن و مبارزه چریکی کردن به ذات ذی وجودمان دست میدهد

13 comments:

  1. گوارای وجود برادر گوارا! ما که از وقتی از وطن دور شديم خيلی کمتر می می زنيم انگار.

    ReplyDelete
  2. امير عزيز، يه ای‌ميل فرستادم برات به اين آدرسی که کنار وبلاگ هست.

    ReplyDelete
  3. توي پست پايينت ؛خداي گمشده؛ را خوب آمدي. . . عصر پنجشنبه هم كه به خيري و خوشي تعطيل شد و موجي از شادي مردم را فرا گرفت.

    ReplyDelete
  4. به سلامتی!

    ReplyDelete
  5. اينو برای دنيا نوشتم برای تو هم می نويسم پيشنهاد من اينه که همگی با هم بريم خودمون رو تحويل بديم و بعد خودکشی بشيم و خلاص

    ReplyDelete
  6. به اعدام محکوم کردن؟!!؟؟!

    ReplyDelete
  7. چرا گردون رو نميذاری؟

    ReplyDelete
  8. راستی منم این خبر رو خوندم... یارو سه دفعه به جرم عربده کشی دسنگیر شده بوده و شلاق خورده بوده.. این دفعه چهارمش بوده.. به نظرم با توجه به این تجربه شگرف و علم به قوانین مملکت گل و بلبلمون طرف قصد خودکشی داشته!

    ReplyDelete
  9. به نیابت از صاحب خونه به اطلاع می رساند گردون تا ساعاتی دیگر منتشر خواهد شد..:دی

    ReplyDelete
  10. چقدر خبر بد از ايران می رسه.منم خبر رو خوندم .هی می گم ديگه خبری از ايران نمی خونم .اما خوب نمی شه

    ReplyDelete
  11. پدر(نم‌نم( - دکترکوچولوFebruary 7, 2008 at 11:26 AM

    به سلامتيت رفيق...!...نم‌نم هم برگشت...

    ReplyDelete