هواداران هریپاتر حتمن به یاد دارند جایی در قصه دامبلدور از او می خواهد تن به تمرینات چفت شدگی بدهد. ماجرا از آن قرار بود که ذهن هری ناخوداگاه با ذهن لرد ولدمورت، ارباب تاریکی، مرتبط شده بود و این خطر وجود داشت که ولدمورت بتواند ذهن هری را در اختیار بگیرد و افکار و ایده ها و تصاویر اهریمنی دلخواه خود را به هری تحمیل کند. چفتشدگی تمرینی بود که به هری اجازه می داد جلوی نفوذ لرد سیاه به ذهنش را بگیرد.
گمان میکنم ما هم یک وقتهایی اسیر بخش تاریک روحمان میشویم و ایده ها و افکار آزاردهنده مدام میآیند و می روند تا وهم را جای واقعیت به روان آدمی تحمیل کنند. این جور مواقع چفتشدگی شاید چاره کار باشد. تمرکز روی چیزی جز فرآوردههای تاریکی، تا ذهن بتواند خودش را از چنبره اژدهاوار افکار باطل و ایدههای مخرب نجات دهد. در مکاتب شرقی ایده آسانی برای تجربه چفت شدگی وجود دارد: مراقبه، هنر تمرکز روی چیزی تا ذهن آرام شود و مه برطرف
صبح گیر کرده بودم میان مشتی فکر مار مانند که مدام نیش می زدند. عاصی و عصبی به دنبال راه حل میگشتم ناگهان حس کردم به مانند وقت مراقبه تمرکز کنم روی نفس هایم. تلاش کردم و شد. انگار گرفتار شده باشی در حوضچه ای پر از مار که مدام می پیچند دور تنت و نیش می زنند اما ناگهان دستی از راه برسد و رهایت کند، حوضچه کذایی جای خودش را به استخری آرام بدهد با آبی زلال. تمرکز روی نفسهایم کمکم کرد بدون تیرگی برسم شرکت. بعد با خودم فکر کردم چفت شدگی هم باید چیزی از همین دست باشد. یک کسی باید همت کند بر مبنای متن رولینگ راهنمای عملی هاگوارتز برای زندگی روزمره مشنگی بنویسد به خدا
No comments:
Post a Comment