رفتم خانه، کلاس نداشتم. بعد مدتها غروب را در خانه دیدم. چرتی زدم، بیدار شدم، گذاشتم موسیقی آدام هرست در فضا بپیچد ، وهم جدایی سایمن ون بوی را تمام کردم. هرجا که خسته شدم سیب گاز زدم، هر وقت که دلم تنگ شد به تو فکر کردم، با تو خیال بافتم... آدم از یک عصر مهر ماهی دیگر چه میتواند بطلبد دیگر؟
No comments:
Post a Comment